
این مقاله به قلم سیفالدین آموس به نگارش درآمده و در آن به بحث «ترجیح زمانی» از منظر مکتب اقتصاد اتریش میپردازد و تأثیر آن را بر پسانداز و سرمایهگذاری بلندمدت بررسی میکند. نویسنده در این جستار نقش پول را بر ترجیحات زمانی میکاود و تأثیر ویژگیهای پول بر این مفهوم را بررسی میکند.
مکتب اتریش بر پایۀ اصول اولیه استنتاج میکند که سختی پول، کلید کنترل ترجیح زمانی است. بیت کوین با اصلاح [ترجیحات زمانیِ] شما و همۀ کسانی که با آن پیوند دارند، این نکته را بهخوبی نشان میدهد.
مقدمهای بر ترجیح زمان
کمیابیِ زمان نقطۀ عزیمت تمام انتخابهای اقتصادی است. کمیابیِ زمان انسان را مجبور میکند تا در تمام مراحل زندگی خود میان گزینهها دست به انتخاب بزند و این بهنوبۀ خود، یعنی هر انتخابی هزینه-فرصت در بر دارد. حتی اگر منابع هم محدود نباشند، محدودیت زمانی باعث میشود فرد برای گذراندن وقت خود مجبور باشد از میان تمام گزینههایی که میتواند انجام دهد، دست به انتخاب بزند و مابقی را حذف کند.
صرفهجویی در زمان موردی ویژه و استثنائی است؛ چراکه زمان میگذرد، نمیایستد و هرگز هم بازنمیگردد. وقتی انسانی به دنیا میآید، ساعت برایش به کار میافتد و بیوقفه تیکتاک میکند و تنها هنگام مرگش متوقف خواهد شد. هرگز نمیتوانیم بفهمیم که زمان چهموقع برایمان به پایان میرسد و وقتی هم که ایستاد، دیگر بازنمیگردد. انسان تنها یکبار زندگی میکند و معلوم هم نیست که کی تمام میشود.

زمان، برخلاف کالاهایی که میتوانید بخرید و بفروشید، چیزی نیست که بتوانید مقدارش را انتخاب کنید. بازاری وجود ندارد که در آن زمان بیشتری برای خود بخرید. ارزشی که ما برای یک مقطع زمانی خاص قائلیم به این بستگی دارد که چقدر به زمان حال نزدیکتر است؛ هر چه به زمان حال نزدیکتر باشد، از ارزش بیشتری هم برخوردار خواهد بود. درست مثل این است که به شما بگویند که میتوانید همین الان یک تکّه کیک شکلاتی داشته باشید یا اینکه در آیندهای نامعلوم یک کیک کامل!
ما همیشه از زمان حال اطمینان داریم، اما آینده یک قمار است و ممکن است اصلاً نیاید. درحالیکه همین الان میتوانید مزۀ کیک شکلاتی را بچشید. از آنجا که بقا و زندهماندن به رفع نیازهایی فوری ازجمله غذا بستگی دارد، زمان حال همواره اهمیت بیشتری مییابد. ما رنج و لذّت زندگی را در لحظۀ اکنون تجربه میکنیم، نه در آیندهای موهوم. کارهایی که اکنون انجام میدهیم بر رفاه آیندۀ ما تأثیر خواهد گذاشت. به همین دلیل است که اگر قرار باشد بین داشتن چیزی در زمان حال یا آینده دست به انتخاب بزنیم، اغلب ترجیح میدهیم حال را انتخاب کنیم؛ زیرا قطعیتر و ارزشمندتر به نظر میرسد.
ارزشِ بالاتر برخورداری از کالاها در زمان حال یک ویژگی ذاتی رفتار انسان است. اینکه انسانها ترجیح میدهند بهجای انباشت کالاهای مطلوب خود بیشتر آنها را مصرف کنند، خود واقعیتی است مؤید همین نکته. ترجیح انسان به مصرف کالا در زمان حال نشان میدهد که ارزش بالاتری برای مصرف یک کالا در زمان حال قائل است؛ نسبت به مصرف همان کالا در آینده. ترجیح زمانی نمایانگر درجۀ اولویت افراد برای مصرف کالاهای کنونی نسبت به مصرفِ آتی همان کالاها است.
ترجیح زمانی همواره وجود دارد؛ چراکه همیشه نقد را به نسیه ترجیح میدهیم. اما درجۀ ترجیح زمانی از فردی به فردی دیگر و همچنین در دورههای زمانی مختلف عمر یک فرد متفاوت است. ترجیح زمانیِ بالا حاکی از تنزیل شدید آینده به نفع حال است و تمایل بیشتر به زمان حال را نشان میدهد. حال آنکه ترجیح زمانی پایین، تنزیل کمتر آینده و گرایش بیشتر به آینده را بیان میکند.
عوامل فراوان و متنوعی در کارند که میتوانند بر ترجیحات زمانی افراد اثر بگذارند.
هرمان هوپ عوامل تأثیرگذار بر ترجیحات زمانی را به عناصر خارجی، زیستشناختی، اجتماعی و نهادی تفکیک میکند:
«بدیهی است که انسان به دنیا میآید، میبالد و به فردی بالغ تبدیل میشود، در برههای قادر به تولید مثل است و درنهایت پیر میشود و میمیرد. همین واقعیتهای بیولوژیک تأثیر مستقیمی بر ترجیحات زمانی دارند. کودکان بهخاطر محدودیتهایی که در مسیر رشد شناختی خود دارند، نرخ ترجیح زمانی بسیار بالایی دارند. آنها درک درستی از طول عمر ندارند و نمیتوانند مفهوم تولید را بهعنوان راهی برای مصرف غیرمستقیم درک کنند. به همین دلیل است که کالاها و مطلوبیتهای کنونی را بهشدت به کالاها و مطلوبیتهای آتی ترجیح میدهند؛ تمایل به سرمایهگذاری در کودکان اندک است و برنامهریزی برای آینده در ذهنشان جایی ندارد. با بزرگشدن و تبدیلشدن کودک به فردی بالغ، نرخ ترجیح زمانی هم که پیش از این بسیار بالا بود، کاهش مییابد. فرد متوجه میشود که طول عمر محدود است و تولید میتواند ابزاری برای مصرف غیرمستقیم باشد و از این رو، ارزش نهایی کالاهای آینده در نظرش افزایش مییابد. پسانداز و سرمایهگذاری تحریک میشود و برنامهریزی برای آینده افق بلندتری پیدا میکند. عاقبت با پیرشدن و نزدیکشدن به پایان زندگی، نرخ ترجیح زمانی فرد نیز میل به افزایش مییابد؛ چراکه دیگر آیندهای در کار نیست و درنتیجه، ارزش آتی کالاها کاهش مییابد، پسانداز و سرمایهگذاری هم کم میشود و بر مصرف افزوده خواهد شد. با این حال، داشتن فرزند میتواند این اثر را در دوران پیری خنثی و تعلیق کند؛ زیرا فرد در این حالت ممکن است دورۀ تأمین خود را فراتر از دوران حیاتش تصور کند و در اینصورت، نرخ ترجیح زمانی او تا زمان مرگش شاید همچنان در سطح سایر بزرگسالان باقی بماند.
هرمان هوپ
عوامل اجتماعی و نهادی فراوانی بر ترجیح زمانی اثر میگذارد و از این میان، شاید مهمترین عامل امنیتِ مالکیت باشد. امنیت مالکیت باعث میشود فرد بتواند بهطور مؤثری آیندۀ خود را تأمین کند. تملکِ کالاهای بادوام مسلماً موجب کاهش ترجیحات زمانی انسان میشود. وقتی انسان اطمینان داشته باشد که در آینده هم میتواند از یک کالا استفاده کند، تمایل کمتری برای استفاده از آن در زمان حال خواهد داشت و ترجیح زمانیاش کاهش مییابد. میتوان گفت که تملک کالاهای بادوام برای بشر آغاز راهی است که به کاهش ترجیحات زمانی میانجامد. در اختیار داشتن داراییهای باارزشی که قابلیت نگهداری دارند و در آینده به کار میآیند به افراد انگیزه میدهد تا از مصرف در زمان حال صرف نظر کنند و بیشتر به فکر سرمایهگذاری باشند.
هر چه پذیرش حقوق مالکیت در یک جامعه گستردهتر باشد، کاهش فراگیرِ ترجیحات زمانی نیز بیشتر خواهد شد؛ زیرا افراد از ضمانت قانونی واضحی برای مالکیت داراییهای خود برخوردارند. تأمین حقوق مالکیت ارتباط تنگاتنگی با ترجیحات زمانی دارد. افراد با کسب اطمینان از اینکه در آینده همچنان مالک داراییهای خود خواهند بود، بیشتر از اموالشان مراقبت خواهند کرد و با نظر به آینده اقدامات خود را پیش میبرند.
ترجیحات زمانی و پول
تأمین نیازهای آینده با مشکل «همزمانی نیازها» روبهرو است. آینده مجهول و نامشخص است و هیچکس هم نمیتواند با قطعیت پیشبینی کند که در آینده به چه چیزی احتیاج خواهد داشت. پول همانطور که مشکل همزمانی نیازها را در حیطۀ معاملات برطرف میکند، میتواند برای تأمین آینده هم راهکاری ارائه دهد. فرد میتواند با ذخیرهکردنِ پول که نقدشوندهترین کالا و یک واسطۀ مبادلۀ همگانی است، آن را در آینده با ارزندهترین کالاها مبادله کند؛ آنهم هر زمانی که خودش بخواهد.

دقیقاً بهخاطر نااطمینانی است که پول نگهداری میکنیم. اگر آینده کاملاً قابل پیشبینی بود و میدانستیم در هر سنی به چه چیزی نیاز خواهیم داشت، در اینصورت از همان ابتدا تمام درآمدهای آتیِ خود را مستقیماً به عرضهکنندگان کالاهای مورد نیاز در دورههای مختلف اختصاص میدادیم و دیگر لازم نبود پول نگه داریم.
اما دنیای واقعی اینطور نیست. آینده نامشخص و غیرقابلپیشبینی است. ما نمیدانیم در آینده به چه چیزی احتیاج پیدا میکنیم. شاید لازم شود خودرویتان را تعمیر کنید یا مریض شوید و به درمان نیاز پیدا کنید و شاید هم مجبور شوید وسیلۀ جدیدی بخرید.
اینجا درست همان جایی است که پول بهعنوان ابزاری قوی برای تأمین آینده وارد میدان میشود. ویژگی اساسی پول نقدشوندگی است؛ یعنی بهراحتی و بهسرعت قابلیت خرید و فروش دارد و میتوانیم هر زمان که میخواهیم به کالای مطلوب تبدیلش کنیم.
پس میتوانیم پول را نوعی کالایی اقتصادی بدانیم که دارای بالاترین مطلوبیت نهایی است؛ چراکه میتوانیم در آینده به راحتترین شیوۀ ممکن آن را به کالایی تبدیل کنیم که برای ما بالاترین مطلوبیت نهایی را در پی داشته باشد. جوامع انسانی با تبدیل پول به کالا، درواقع، راحتترین و قدرتمندرین ابزار انتقال ارزش به آینده را ایجاد میکنند و این آنان را قادر میسازد ترجیحات زمان خود کاهش داده و بیشتر به فکر پسانداز و تأمین آینده باشند.
هر چه پول در مسیر تجارت به کار رود، فناوری بهکاررفته در آن نیز بهبود مییابد و در مسیر انجام وظایف خود بهعنوان یک واسطۀ مبادله کارآمدتر میشود؛ هم واسطۀ مبادله در زمان حال و میان افراد و هم به عنوان واسطهای میان حال و آینده. پول یک تکنولوژی است و درست مانند هر تکنولوژی دیگری هر چه تعداد کاربرانش بیشتر شود، ارزشش بیشتر خواهد شد و گزینههای بیشتری در قالب پول وارد میدان میشوند و بازار رقابت داغتر خواهد شد. ایدهها و تکنولوژیهای برتر فاتح میدان میشوند و گزینههای ضعیفتر را از گود رقابت بیرون میکنند. در مقام یک تکنولوژی، کارآیی پول به این بستگی دارد که بهعنوان یک واسطۀ مبادله، ذخیرۀ ارزش و واحد شمارشگر چه عملکردی داشته باشد.
یک واسطۀ پولی که بتواند در واکنش به افزایش تقاضا بهراحتی عرضۀ خود را افزایش دهد، به احتمال زیاد با افزایش چشمگیر عرضه و درنتیجه، کاهش ارزش اقتصادی در بلندمدت روبهرو میشود. از سوی دیگر، آن دسته از واسطههای پولی که خلق آنها در پاسخ به افزایش تقاضا دشوار است، به احتمال زیاد عرضۀ محدودی خواهند داشت و در حفظ ارزش نیز عملکرد بهتری از خود نشان میدهند. افرادی که ثروت خود را در قالب پولهای سختتر ذخیره میکنند، ثروت خود را حفظ کرده و افزایش میدهند.
حال آنکه افرادی که پول آسان ذخیره میکنند شاهد کاهش ارزش ثروت خود خواهند بود. البته این افراد شاید قبل از آنکه دیر شود درس بگیرند و ثروت خود را در قالب پولهای سختتر منتقل کنند و شاید هم درسی نگیرند. در هر صورت، تفاوتی نخواهد کرد: در شرایط برابر عمدۀ ثروت به سوی پولهای سختتر سرازیر خواهد شد.
این فرآیند، که در کتاب «استاندارد بیتکوین» بهتفصیل شرح دادهام، توضیح میدهد که چگونه طلا و نقره از راه رسیدند و صدفهای دریایی، مهرههای شیشهای، آهن، مس و سایر واسطههای مبادلۀ اولیه را از دور خارج کردند. و نیز توضیح میدهد که چطور نقره در قرن نوزدهم از میدان خارج شد و ارزشش در مقایسه با طلا بهشدت افت کرد و اینکه طلا چگونه توانست در اواخر قرن نوزدهم برندۀ بلامنازع بازار جهانی پول شود.
از آنجایی که اکثریت قریب به اتفاق مردم جهان با هم همداستان شدند تا روی کالایی با کمترین نرخ رشد عرضۀ پایدار سالانه توافق کنند، لذا پساندازکردن برای تأمین آینده همهگیر شد. این اتفاق تمام مردم جهان را تشویق کرد تا برای تأمین آیندۀ خود پسانداز کنند و ترجیح زمانی خود را پایین بیاورند، منابع مالی فراوانی برای سرمایهگذاری در زیرساختها فراهم کنند، بهرهوری نیروی کار را افزایش دهند، انگیزۀ لازم برای ابداع در عرصۀ تکنولوژی را تقویت سازند و در نهایت، به رفاه بیشتری دست پیدا کنند.

وقتی بشر به سمت استفاده از پولهایی میرود که خلق آن دشوارتر است، توانایی و ظرفیت نوع بشر نیز برای تأمین آینده افزایش خواهد یافت. در چنین حالتی است که میتوانیم با خودمان در آینده تعامل کنیم و از طرفی هم ابهام نسبت به آینده کاهش خواهد یافت. وقتی که تردید و ابهام نسبت به آینده کاهش مییابد، ثروت انتظاری ما در آینده افزایش مییابد، نرخ تنزیل کاهش مییابد و به دنبال آن از ترجیح زمانی کاسته خواهد شد.
ترجیح زمانی و تمدن
با کاهش ترجیح زمانی و انباشت بیشترِ سرمایه، بهرهوری افزایش مییابد و این خود انگیزهای میشود برای پایینآوردنِ ترجیح زمانی. هومر و سیلا در کتاب تاریخ نرخ بهره روایتی ارائه میدهند از کاهشی 5هزارساله در نرخ بهره که در زمانهایی مثل جنگ و شیوع بیماری و بروز فجایع با افزایش همراه بوده است.
استفاده از پولهای سختتر که در زمانها و مکانهای مختلف راحتتر فروش میروند، میتواند عامل تأثیرگذاری در کاهش ترجیحات زمانی باشد. این دسته از پولها با برخورداری از امکان پساندازِ بهتر آینده را کمابهامتر میکنند و از این رو کمتر تنزیل میشوند. این ویژگی به پسانداز بیشتر و در نتیجه سرمایۀ بیشتر و نرخ بهرۀ پایینتر منجر میشود.
مادامی که افراد بتوانند سرمایه را انباشت کنند و بدانند که پس از سرمایهگذاری نیز همچنان در مالکیتشان باقی خواهد ماند، احتمالاً این فرآیند تداوم خواهد داشت و به ذخیرۀ بیشتر سرمایه و کاهش نرخ بهره میانجامد. با این حال ممکن است این فرآیند تحت تأثیر عوامل گوناگون مختل یا حتی معکوس شود.
به عنوان مثال، بروز بلایای طبیعی ممکن است داراییهای و سرمایه را از بین ببرد،سطح زندگی را تنزل دهد و بقا را تهدید کند. این امر موجب تنزیلِ بیشتر آینده و نیاز بیشتر به مصرف منابع در زمان حال میشود. از این رو، انباشت سرمایه کاهش مییابد و ترجیح زمانی افزایش خواهد یافت.
نقض حقوق مالکیت مهمترین عامل اجتماعی و نهادیِ کاهش ترجیح زمانی به شمار میآید. سرقت، تخریب اموال عمومی و سایر اشکال بزهکاری تأثیری مشابه با وقوع بلایای طبیعی دارند. ارتکاب این جرائم موجب کاهش ذخیرۀ سرمایه و کالاهای در دسترس افراد میشود و آنها را مجبور میکند بیشتر از منابع خود در زمان حال مصرف کنند و تردید به آینده را در نظرشان بالا میبرد.
افزایش ارتکاب جرائم همچنین باعث افزایش هزینههایی میشود که قرار است از افراد در برابر جرائم محافظت کند و منابع را از راه فعالیتهای تولیدی دور میکند. هر چه جرمی فراگیرتر باشد، منابع بیشتری هم برای پیشگیری و محافظت از آن اختصاص خواهد یافت و این خود از ازدیادِ ثروت جلوگیری میکند.

جرائم سازمانیافته یا نهادیای که بهخاطر سیاستهای چپاولگرانۀ دولتها رخ میدهد اهمیت بیشتری نسبت به جرائم فردی دارد. اجتناب از جرائم فردی ممکن است، اما نقض حقوق مالکیت از سوی دولت اجتنابناپذیر، مکرر و سیستماتیک است. از آنجایی که نقض حقوق مالکیت از سوی دولت قانونی تلقی میشود، لذا دفاع از حقوق پایمالشده از سوی دولت بهمراتب دشوارتر از احقاق حق در برابر جرائم فردی است. مالیات یعنی کاهشِ درآمدهای آتی و تقلیل بازدهی سرمایهگذاری.
بیارزشکردن پول رایج یکی از مصادیق ویرانگر نقض حقوق مالکیت است که در آیندهنگری اثر بسیار مخربی میگذارد و جلوی کاهش ترجیح زمانی را میگیرد. فرآیند کاهش ترجیح زمانی ارتباط تنگاتنگی با مفهوم پول دارد. برخورداری از پول این امکان را به افراد میدهد که در ازای تحصیل چیزی که میتواند ارزش خود را در طول زمان حفظ کند و بعدها بهراحتی مورد معامله قرار بگیرد، مصرف خود را به تعویق بیندازند. بدونِ پول، به تعویق انداختنِ مصرف و اقدام به پسانداز دشوارتر خواهد شد؛ چراکه شاید کالاها ارزش خود را از دست بدهند. ممکن است بتوانید غلات را ذخیره کنید اما احتمال خرابشدن آن تا فصل دیگر بالاست و حال آنکه سکۀ طلا اصلاً خراب و فاسد نمیشود.
اگر غلات خود را با طلا معاوضه کنید، میتوانید هر وقت که باز خواستید طلا را بفروشید و مجدداً غلات بخرید و علاوه بر این، چیزهای دیگری هم میتوانید با آن بخرید. پول بهطور طبیعی ارزشِ آتی به تعویق انداختن مصرف را بالا میبرد؛ در مقام مقایسه با جهانی بدون پول. این نکته انگیزهای برای تأمین آینده ایجاد میکند. هر چه پولی در حفظ ارزشِ آتی عملکرد بهتری داشته باشد، افراد هم با اطمینان بیشتری از آن پول در تأمین نیازهای آینده استفاده میکنند و نااطمینانی کمتری نسبت به آیندۀ زندگی خود خواهند داشت.
در طول تاریخ و در نقاط مختلف جهان از اقلامی مانند نمک، گاو، مهرههای شیشهای، سنگ آهک، صدفهای دریایی، آهن، مس و نقره بهعنوان پول استفاده میشد. اما از اوخر قرن نوزدهم بود که جهان عملاً بر پایۀ استاندارد طلا استوار شد. استفاده از پولهای نرمتر همواره منجر به عرضۀ بیش از حد آن و درنتیجه کاهش ارزش و نابودی ارزش ذاتی آن در مقام پول میشد. برقراریِ استاندارد طلا در اواخر قرن نوزدهم باعث شد تا اکثریت جمعیت جهان به شکل خاصی از پول دسترسی پیدا کنند که قادر بود ارزشِ آتی خود را حفظ کند و در عین حال نیز بهراحتی قابل انتقال به جاهای دیگر بود.

در این شرایط جدید، جمعیت بیشتری از مردم جهان میتوانستند پسانداز کنند. با توجه به ظرفیت پول سخت در انجام پسانداز، افراد انگیزه پیدا کردند تا پسانداز کنند، ترجیح زمانی خود را کاهش دهند و به پاداشهای آتی چشم دوختند. کاهش قیمتها و ازدیاد ثروت پساندازکنندگان باعث شد تا مردم ثمرات پول سخت را مشاهده کنند. واقعیت اقتصادی پیوسته گوشزد میکرد که خرجکردن در زمان حال در برابر از دست دادن خوشبختیِ آینده چه هزینههای گزافی دارد.
اما رویآوردن به واسطههای پولی آسانتر در قرن بیستم عملاً فرآیند کاهش تدریجی ترجیح زمانی را یکتنه به باد داد. در قرن بیستم به جایی رسیدیم که در نرخ رشد عرضۀ پولهای بیارزش دولتی در بهترین حالت چیزی بین 6 تا 7 درصد بود و غالباً هم میتوانست دورقمی و گاه سهرقمی شود؛ حال آنکه در جهان پیشین پول ذخیرۀ ارزشی بود که سالیانه چیزی حدود 2 درصد رشد عرضه داشت.
میانگین رشد سالیانۀ عرضۀ کل پول از سال 1960 تا 2020 حدود 30 درصد است. محاسبۀ میانگین وزنی این مقدار برحسب وزن ارزها حاکی از آن است که ارزهای فیات سالانه 14 درصد افزایش عرضه دارند. این مقدار را میتوانیم میانگین افزایش در عرضه پولی در نظر بگیریم که شهروندان ارزهای فیات در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم از سر گذراندهاند.
پیدایش ارز فیات باعث شد تا انسان قرن بیستم بهجای افزایش ارزش پول و ذخیرۀ ارزش آتی به دورانی بدویتر بازگشت کنند؛ به آن زمانی که ذخیرۀ ارزش آتی امری بسیار مبهم بود و اگر اصلاً ثروتی هم باقی میماند ارزشش کاهش مییافت. با ورود پول آسان آینده تاریک و تار شد و عدم امکان تأمین آینده نااطمینانی را بیش از پیش کرد.
افزایش نااطمینانی باعث تنزیل بیشتر آینده و در نتیجه افزایش ترجیح زمانی میشود. ارز فیات عملاً مثل مالیاتی است که بر تأمین نیازهای آینده وضع میشود و به تنزیل بیشتر آینده و تشدید رفتارهای نقد و کنونی میشود. وقتی نمیدانیم چه بلایی بر سر داراییهایمان خواهد آمد پس چرا اصلاً مصرف امروز را به فردا موکول کنیم؟
حد افراطیِ همین وضعیت را میتوان در شرایط ابرتورم که در آن پول بسیار بیارزش و آسان میشود مشاهده کرد. با مشاهدۀ اقتصادهای مدرنی همچون لبنان، زیمباوه و ونزوئلا که اخیراً دچار ابرتورم بودهاند و همچنین دهها نمونۀ دیگر از ابرتورم در قرن بیستم چیزهای زیادی دستگیرمان میشود. کتاب «وقتی پول میمیرد» اثرِ آدام فرگوسن دیدگاه مناسبی از تأثیرات ابرتورم بر آلمانِ میانۀ دو جنگ جهانی به دست میدهد؛ آلمانی که تا پیش از آن بلا یکی از پیشرفتهترین جوامع جهان به شمار میرفت.

در هر کدام از این نمونههای ابرتورمی، همراه با نابودیِ پول، دغدغۀ آینده هم از بین میرود و بهجایش تلاش برای بقا در کوتاهمدت مینشیند. پسانداز دیگر غیر قابل میشود و مردم هر پولی که به دست میآورند سریع خرج میکنند. هر چیزی که در بلندمدت ارزشمند است در نظر افراد بیارزش خواهد شد و سرمایه به مصرف فوری میرسد.
در اقتصادهای ابرتورمی، درختهای میوهدار جهت تهیۀ هیزم در زمستان قطع میشوند، مشاغل حرفهای بهخاطر تأمین مخارج منحل میگردند و هر آن بذری که قرار بود روزی کاشته شود و به ثمر بنشیند خورده خواهد شد. سرمایههای مادی و انسانی کشور را ترک میکنند و به مقصدی میروند که در آن پساندازکنندگان قادر باشند از این سرمایهها مراقبت و نگهداری کنند. وقتی چنین آیندهای در انتظار جامعهای باشد دیگر جایی برای مدنیت، دوراندیشی و قانونمداری نمیماند و جا برای بیپروایی، جنایت و خطرآفرینی باز میشود.
جرم و جنایت بهشدت فراگیر میشود؛ چراکه هر کسی احساس میکند مورد دستبرد قرار گرفته و میکوشد از هر کسی که چیزی دارد انتقام بگیرد. شالودۀ خانوادهها تحت فشار مالی از هم میپاشد. چنین اوصافی در شرایط ابرتورم شدیدتر رخ میدهد و حال آنکه تحت تورم پیوسته و آهستۀ ارزهای فیات به شکل ملایمتری صورت میپذیرد.
مهمترین تأثیر مستقیم ناتوانی پول در حفظ ارزش خود در طول زمان در افزایش مصرف و کاهش پسانداز متجلی میشود. تعویق مصرف و بهتأخیرانداختن لذت مستلزم آن است که فرد بتواند از لذت آنی خود در ازای پاداش آتی صرف نظر کند.
هر چهقدر واسطۀ مبادلهای که برای تبدیل ارزش به پاداش آتی به کار میرود کماعتبارتر باشد، ارزش انتظاری پاداش آتی هم کمتر خواهد شد و چشمپوشی اولیه گرانتر تمام خواهد شد و احتمال به تعویق انداختن مصرف توسط مردم کاهش خواهد یافت.
اوج این پدیده را میتوان در ابتدای هر ماه در سوپرمارکتهای واقع در کشورهای مبتلا به تورم لجامگسیخته مشاهده کرد که در آن افراد به محضی که حقوق میگیرند برای خرید مواد غذایی و پروریات خود به سوپرمارکتها هجوم میآورند؛ زیرا میدانند که اگر تا آخر ماه صبر کنند قدرت خریدشان بهخاطر تورم کاهش خواهد یافت. تورم آهسته و پیوستۀ ارزهای فیات هم چنین کاری میکند، منتها ظریفتر.
تنها با در نظر گرفتن انگیزههای تحریفشدهای که ارزهای فیات حول مصرف ایجاد میکنند میتوانیم از فرهنگ مصرفگراییِ تجملاتی انبوهی که بر کرۀ زمین حاکم است سر در بیاوریم. در شرایطی که ارزش پول پیوسته در حال کاهش است، به تعویق انداختن مصرف و پسانداز مازاد احتمالاً نتایج زیانباری دارد.
یافتن سرمایهگذاری مناسب دشوار است و به مدیریت و نظارت فعال نیاز دارد و متضمن ریسک است. سادهترین راهی که در فرهنگ جوامع مبتنی بر ارز فیات پیش پای مردم قرار دارد همین مصرف تمام درآمد و زندگیکردن در فاصلۀ بین این حقوق و حقوق بعدی است. در جوامع غربی پیشرفتهتر هم میتوانید با پول مازاد خود روی طرحهای سرمایهگذاری قمار کنید؛ زیرا «پول نقد زبالهای بیش نیست».
هنگامی که پای یک پول باثبات با قابلیت ذخیرۀ ارزش در میان باشد، افراد روی نحوۀ خرجکرد خود با حسابوکتاب بیشتری عمل میکنند. زیرا هزینۀ فرصت با گذشت زمان افزایش مییابد. چرا باید کالایی مثل میز یا پیراهن یا خانهای بیکیفیت بخریم در حالیکه میتوانیم کمی صبر کنیم و با افزایش ارزش پسانداز خود کالای باکیفیتتری را تهیه کنیم؟ اما وقتی پای پولی در میان باشد که همه میخواهند سریعتر از شرش خلاص شوند، مصرفکنندگان نسبت به کیفیت کالایی که میخرند چندان وسواس به خرج نمیدهند.
اگر همین میز، پیراهن یا خانۀ بیکیفیت را نخرند، دستآخر پولی ته جیبشان میماند که با گذشت زمان آب میرود و دیگر حتی همان کالاهای بیکیفیت سابق را هم با آن نمیتوانند بخرند. لذا خریدن همین کالاهای بیکیفیت عاقلانهتر به نظر میرسد. حتی همان میز بیکیفیت زواردررفته هم ارزش خود را خیلی بهتر از یک ارز فیات در حال سقوط حفظ میکند.
نااطمینانی ناشی از ارز فیات به تمامی اموال سرایت میکند. دولتی که میتواند از هیچ پول خلق کند جسورتر شده است، بر اموال تمام شهروندان تسلطی تاموتمام یافته و میتواند نحوۀ استفاده از اموال را به ایشان دیکته کند یا کاملاً به نفع خود مصادره سازد. هوپ در کتابِ «فریب بزرگ» مالکیت تحت سیستم ارزهای فیات را به شمشیر داموکلس[1] تشبیه میکند؛ شمشیری که بالای سر مالکان آویخته شده و هر زمان امکان دارد املاکشان مصادره شود و این نااطمینانی نسبت به آینده را افزایش میدهد و آیندهنگری را در نظرشان بیرونق میسازد.
اثر مخرب تورم بر انباشت سرمایه همچنین موجب میشود پساندازکنندگان دست روی هر آنچیزی بگذارند که احتمال میدهند نسبت به پول نقد بازدهی بیشتری دارد. اما هنگامی که پول قادر باشد ارزش را حفظ کند و افزایش دهد، سراغ آن سرمایهگذاریهایی میروید که بازده واقعی مثبت داشته باشد و از آنجایی که تورم از ارزش پول نمیکاهد، بازدهی اسمی مثبت معادل بازدهی حقیقی مثبت هم خواهد بود. در این شرایط سرمایهگذاران میتوانند با دقت بیشتری دستبهکار شوند و و با نگهداری پول خود بهصورت نقد در کمین بهترین فرصت بنشینند.
اما وقتی پول ارزش خود را از دست میدهد، پساندازکنندگان مصرانه میکوشند از آبرفتن اندوختۀ خود جلوگیری کنند و در این راه به سراغ سرمایهگذاری میروند و از آنجایی که خود را در حفظ ثروت در تنگنا میبینند پس وسواس چندانی در انتخاب گزینهها به خود راه نمیدهند.
چهبسا برخی از سرمایهگذاریها بازدهی اسمی مثبتی داشته باشند اما بازدهی حقیقیشان منفی باشد. ممکن است یکسری از فعالیتهای تجاری مخرب و فاقد ارزش اقتصادی در مقایسه با یک واحد پولی بیارزش مقرونبهصرفه به نظر بیایند و عدهای جذب این فعالیتها شوند و سرمایه را نابود کنند. برخلاف آنچه که خیالپردازانِ کودکمنشِ کینزی باور دارند، تورم نمیتواند چون نوشدارویی فرصتهای تولیدی در جامعه بیافریند؛ بلکه صرفاً ثروت را در جهت فرصتهای تجاری مخرب و شکستخورده بازتخصیص میدهد.
موردی که بهطور کلی ترجیح زمانی را افزایش میدهد و آینده را شدیداً تنزیل میکند، بالاگرفتن منازعات متقابل میان افراد و تنزل آداب و رسومی است که جامعۀ بشری را ممکن میسازند. مواردی همچون تجارت، همکاری اجتماعی و همزیستی مدنی در گروی توانایی انسان در مهار غرایز و واکنشهای حیوانی خصمانه و جایگزینکردن آنها با عقل و نگرش بلندمدت است.
مذهب و هنجارهای مدنی و اجتماعی، انسان را برمیانگیزانند تا در ازای بهرهمندی از منافع بلندمدت زندگی در جامعه و همکاری با دیگران و برخورداری از مزایای تقسیم کار، تمایلات لحظهای و آنی خود را تعدیل کنند. وقتی این منافع دور به نظر برسند، انگیزۀ فداکاری برا آنها نیز تضیف میشود. وقتی که مردم شاهد نابودی ثروت خود باشند بهدرستی احساس میکنند مورد غارت قرار گرفتهاند و نسبت به فایدۀ زندگی در دل جامعه و تکریم ارزشهای مربوط به آن تردید به دل راه میدهند.
در شرایط تورمی، آمار جرم و جنایت بالا میجهد و منازعات بیشتری رخ میدهد. وقتی افراد احساس کنند که بالادستهای ثروتمند جامعه دست در جیبشان کردهاند، به خود اجازه میدهند به اموال دیگران تجاوز کنند. وقتی آینده در نظر مردم خفیف میشود دیگر انگیزهای ندارند در برابر مشتریان و کارفرمایان و آشنایان از خود ادب و احترام نشان دهند. وقتی توان تأمین آینده در کار نباشد، آیندهنگری هم از رونق میافتد.
هر چه آینده در نگاه فردی مبهمتر باشد احتمال بیشتری هم وجود دارد رفتارهای بیپروایانه از خود بروز دهد؛ رفتارهایی که اگرچه ممکن است در کوتاهمدت به نفعش باشد اما در بلندمدت به ضررش تمام خواهد شد. خطرات بلندمدت این رفتارها که میتواند زندان، مرگ یا نقص عضو باشد، در مقایسه با پاداش آنی تأمین کالاهای اساسی زندگی او نادیده گرفته میشود.
بنابراین، تأثیر تورم بر تمدن تأثیری ارتجاعی است. درنتیجه، ترجیح زمانی ما را افزایش میدهد، سرمایههای ما را نابود میسازد و از حیث اخلاقی و نهادی و اجتماعی به عقب میراند.
ترجیح زمانی و بیت کوین
پیدایش بیت کوین فرصت فوقالعادهای است برای درک نقش پول بر ترجیح زمانی و همچنین مجالی است تا روند افزایش ترجیح زمانیِ برآمده از ارزهای فیات را معکوس کنیم. بیتکوین نرمافزاری همتابههمتاست که برای راهاندازی یک شبکۀ پرداخت به کار میرود و از یک ارز داخلی و اختصاصی برخوردار است.
بیتکوین دو ویژگی بسیار مهم دارد: اول اینکه عرضۀ پول داخلی بیتکوین محدود است و مستقل از تقاضاست و این ویژگی بیتکوین را به سختترین پولی تبدیل میکند که تا به حال ابداع شده است. دوم اینکه امکان انجام تراکنشهای فرامرزی وجود دارد، آنهم بدون آنکه نیازی به دخالت و نظارت واحدی سیاسی در کار باشد.
این دو ویژگی مسلماً موجب میشوند امکان فروش بیتکوین در طول زمان و مکان آسان باشد. کمیابی بیتکوین به این معناست که عرضهاش نمیتواند بهیکباره افزایش یابد و این تضمین میکند که به احتمال قوی در آینده هم اینچنین بماند. پردازش خودکار تراکنشها نیز به این معنی است که بیتکوین قادر است بیحد سرتاسر جهان بگردد و هیچ مرجعی هم نمیتواند دست به سانسور آن ببرد یا مصادرهاش کند.

بیتکوین محوری ندارد تا خراب شود، زیرساخت یا سختافزار اساسی خاصی ندارد و هیچ فرد یا نهادی نیست که اساساً در آن دخیل باشد. بیتکوین یک پروتکل نرمافزاری است که برای هر کسی که بتواند دستگاهی برای دریافت بستههای کوچک داده در هر ده دقیقه داشته باشد در دسترس خواهد بود و دهها میلیارد از این دستگاهها در سرتاسر جهان موجود است. کاری که بیتکوین میکند تنها این است که تقریباً هر ده دقیقه یکبار گواه جدیدی مبنی بر مالکیت ایجاد میکند که هر کدام از این گواهها دربردارندۀ 3 هزار تراکنش از بازتخصیص کوینهای موجود است. این فرآیند هرگز شکست نخورده و تا به حال هم تراکنشی جعل نشده است.
بیتکوین یک پدیدۀ پولی کاملاً داوطلبانه است که جهت اجرا نیز نیازی به تنظیمگری، اقدام قانونی و سیستم قضایی ندارد. خصوصیات این پدیده با تعریف مکتب اتریش از پول سالم مطابقت دارد؛ چراکه در بازار انتخاب میشود، ارزشش از سوی هیچ مرجعی دیکته نمیشود، قیمتش بر پایۀ عرضه و تقاضا تعیین میشود و همچنین از میان تمام پولهایی که یا از سوی بازار تشکیل میشوند یا از سوی دولتها تحمیل میگردند، بیتکوین تنها موردی است که عرضۀ ثابتی دارد و در واکنش به تقاضا افزایش نمیبابد.
تحلیلگران و کارشناسان ادعاهای فراوانی راجع به بیتکوین طرح کردهاند اما بیشترشان اغراقآمیز است. بیتکوین بسیار ابتدایی و بسیط است و تنها به شما اجازه میدهد مالکیت خود بر واحدهای ارزی را حفظ یا منتقل کنید. درواقع، رایجترین کاربرد بیتکوین این است که بهجای حساب پسانداز استفاده شود. میلیونها نفر در سرتاسر جهان با همین منظور از بیتکوین استفاده کردهاند و به میزان چشمگیری از آن سود بردهاند. قیمت بیتکوین و بهتبع قدرت خرید آن، در ده سال نخست معاملات سالانه 215 درصد رشد مرکب از سر گذراندهاند.

این نکته آموزۀ بسیار جالبی دربارۀ اهمیت ترجیح زمانی به ما عرضه میکند.
دموکراسی، تورم، چپاولگری دولت، جنگ، دولت رفاهِ کینزی و اکثریت قریببهاتفاق عوامل مدرنی که مسبب افزایش ترجیح زمانی هستند، همچنان به قوت خود باقیاند و غالباً هم وخیمتر میشوند. اما بیتکوین برای اقلیت کوچک و فزایندهای از جمعیت جهان یک راه فرار از تورم پولی است. برخلاف اکثریت انسانها در قرون گذشته، بیتکوینرها امروز میتوانند برای فردا پسانداز کنند و با نااطمینانیِ نسبتاً اندکی انتظار دارند پساندازشان در آینده مهیا باشد و قدرتخریدشان افزایش یابد.
با توجه به تأثیر پول بر ترجیح زمانی، انتظار میرود اینها راهشان را از همتایانی که درگیر ارز فیات هستند جدا کنند. تجربۀ شخصی من از سالها حضور در صنعت بیتکوین درستی این ادعا را تأیید میکند.
من در سال 2018 کتاب «استاندارد طلا» را منتشر کردم؛ اثری آکادمیک که یک فصل آن کاملاً به ترجیح زمانی اختصاص داشت. سه سال بعد، این اثر به پرفروشترین کتاب در موضوع بیتکوین تبدیل شد و به 25 زبان در سرتاسر جهان ترجمه شده است و تا به حال هزاران نفر شخصاً به من گفتهاند که این کتاب توانسته تغییراتی را که پس از گرویدن به بیتکوین در آنها ایجاد شده توضیح دهد. روایتی که بارها از زبان بیتکوینرها نقل شده این است:
«تمام پولم را هر ماه خرج چیزهای پوچ و بیفایده میکردم، اما وقتی که با بیتکوین آشنا شدم، مخارجم کلی پایین آمد و بهتدریج درآمدم را پسانداز میکردم».
استاندارد طلا، سیفالدین آموس
با پیدایش بیتکوین تحولی شگرف در جوانب رفتار فردی ایجاد شد. برخی خانواده تشکیل دادند، بعضی افسردگی را پشت سر گذاشتند و معنای زندگی را یافتند و بسیاری هم عادات بد خود را کنار گذاشتند. یکی از پرتکرارترین موارد ماجرای ترک الکل و مواد مخدر است.
مورد محبوبم شخصی بود که میگفت ساقی خود را با بیتکوین آشنا کرده و پس از آنکه در بیتکوین سرمایهگذاری کرد و سود زیادی به دست آورد، متوجه شد که بیتکوین از موادمخدر سود بیشتری دارد و به همین خاطر کارش را رها کرد و به بیتکوین چسبید. مشتری این ساقی که دیگر نمیتوانست ساقی جدید برای خود دستوپا کند هم مجبور به ترک مواد شد.
اخیراً برای آن دسته از فالوورهایم در توئیتر که بیش از یک سال است هولدر بیتکوین هستند یک نظرسنجی انجام دادم. در نظرسنجی از آنها پرسیدم که پیش از خرید بیتکوین چند درصد از درآمد خود را پسانداز یا سرمایهگذاری میکردید و حالا چند درصد پسانداز میکنید. یافتهها بسیار جالب توجه بود.

داستان پسانداز بسیار شایع است. پیش از بیتکوین کمتر کسی تصوری از بیتکوین یا به تعویق انداختن لذت داشت. هر چه دستتان میرسید خرج می کردید و وقتی کلی خرج میتراشیدید، برای پرداخت آن بهناچار خود را بدهکار میکردید. چرخۀ کارکردن و پرداخت بدهیها همینطور ادامه مییافت. سرمایهگذاریهای اکثر مردم نهایتاً محدود به صندوقهای بازنشستگی است.
سرمایهگذار معمولاً کسی است که زمان زیادی را به مطالعه و تحقیق بازار اختصاص میدهد و سرمایهگذاری تقریباً شغل دومش به حساب میآید. اما ایدۀ پسانداز منفعل و در حینِ کسب درآمد از طریق شغل، ایدۀ نادری بود. اما بعد از بیتکوین ایدۀ پسانداز منفعل رایج شد.
در حال حاضر عدهای از مردم سراسر جهان فکر و ذکرشان شده «انباشت تدریجی مقادیر کوچکی از بیتکوین». ساتوشی خُردترین واحد بیتکوین است و 100 میلیون از این واحد یک بیتکوین کامل را تشکیل میدهد. میلیونها نفر از شاغلین سراسر جهان کم خرج میکنند و تا میتوانند ساتوشی می خرند. وقتی با افزایش سحرانگیز قیمت بیتکوین روبهرو شوید، بعید است به ذهنتان خطور نکند که اگر فلان خرجهای بیمصرف را نمیکردید و بهجایش بیتکوین میخریدید الان چه ثروتی داشتید!
بیتکوین راهکار بازار آزاد برای معضل افزایش ترجیح زمانی است؛ راهکار فناورانهای است که به همگان کمک میکند تا دوباره به مسیر کاهش ترجیح زمانی، پسانداز، انباشت سرمایه و تمدن بازگردند. بیتکوین مجوز سیاسی لازم ندارد، سیاست و سیاست پولی را کنار میزند، از حرکت نمیایستد و برای کسانی که میپذیرندش سود فراوانی به همراه دارد.
از آنجایی که انتظار میرود ارزش پول آسان با گذشت زمان به یغما برود، پس نمیتوانیم بهعنوان روشی مطمئن برای تأمین آینده رویش حساب کنیم. فرآیند بیارزششدن پول آسان در گذر زمان نااطمینانی به آینده شدت میبخشد و آتیه را تنزیل میکند و ترجیح زمانی را افزایش میدهد؛ درست همانطور که تحت استاندارد ارزهای فیات در قرن بیستم رخ داد. از آنجایی که انتظار میرود پول سخت ارزش خود را در آینده حفظ کند، پس میتواند در ازای افزایش بازدهی بالقوه به پسانداز و تعویقِ لذت ترغیب کند و نااطمینانی را کاهش دهد و پسانداز و رفتارهای آیندهنگرانه را تشدید کند؛ درست همانطور که در دوران استاندارد طلا رخ داد.
[1] شمشیر داموکلس: ماجرا و اسطورۀ «شمشیر داموکلس» و کنایهای است از خطر قریبالوقوع و همیشهحاضر برای کسانی که در موقعیتهای قدرت با آن روبرو هستند.