بازار فارکس با گردش مالی روزانه بیش از 7.5 تریلیون دلار در سال 2024، بزرگترین و فعالترین بازار مالی جهان محسوب میشود. این حجم عظیم معاملات روزانه، حساسیت بالای این بازار به رویدادهای جهانی را نشان میدهد. در طول تاریخ معاصر، بحرانهای مالی همواره تأثیرات عمیق و گاه غیرقابل پیشبینی بر نرخهای ارز داشتهاند. سه رویداد عمده مالی – بحران آسیایی 1997، بحران روسیه در 1998 و بحران مالی جهانی 2008 – الگوهای متفاوتی از واکنش بازارهای ارز را به نمایش گذاشتهاند.
بحران مالی 2008 که با سقوط لمان برادرز (Lehman Brothers) آغاز شد، برخلاف انتظار بسیاری از تحلیلگران، به تقویت ارزش دلار آمریکا انجامید. این در حالی بود که ایالات متحده خود کانون اصلی بحران محسوب میشد. تحلیل دادههای تاریخی نشان میدهد در حالی که طی بحرانهای قبلی، ارز کشورهای درگیر تضعیف میشد، در سال 2008 شاهد پدیدهای متفاوت بودیم: بسیاری از ارزهای کشورهایی که مستقیماً درگیر نبودند، با کاهش ارزش مواجه شدند.
مطالعه رفتار 54 ارز مختلف در دوره بحران 2008 نشان میدهد کشورهایی با بدهیهای مالی بالا نسبت به ایالات متحده، کاهش ارزش شدیدتری را تجربه کردند.
این مقاله با استناد بر دادههای بانک مرکزی اروپا، صندوق بینالمللی پول و بررسی دقیق مکانیزمهای تأثیرگذاری بحرانهای مالی بر بازار ارز و فارکس، درسهای مهمی را برای فعالان این بازار ارائه میدهد.
مکانیزم های تأثیرگذاری بحران ها بر نرخ ارز

تحلیل تاریخی بحرانهای مالی نشان میدهد که انتقال اثرات بحران به بازار ارز از طریق چندین کانال اصلی صورت میگیرد. تجربه سال 2008 به خصوص نشان داد که این کانالها میتوانند به طور همزمان و با شدتهای متفاوت عمل کنند.
این کانالها را به صورت کلی میتوان به موارد زیر تقسیمبندی کرد:
- جریانهای سرمایه و پدیده فرار به سمت امنیت
- کانال تجارت بینالملل
- نرخهای بهره و مبادلات انتقالی یا معاملات کری ترید
- ریسکگریزی سرمایهگذاران
- نوسانات دلار آمریکا
- عمق بازارهای مالی داخلی
جریانهای سرمایه و پدیده فرار به سمت امنیت، یکی از مهمترین مکانیزمهای انتقال بحران است. دادهها نشان میدهد در سال 2008، کشورهایی که قبل از بحران جریانات ورودی بالاتری داشتند (مانند غنا، کنیا، نیجریه، اوگاندا و زامبیا)، حرکات ارزی سریعتر و بزرگتری را تجربه کردند. این کشورها همچنین با افزایش شدیدتری در نوسانات ارزی مواجه شدند. به عنوان مثال، در دوره اوج بحران، نوسانات ارزی در این کشورها به طور متوسط 110 درصد افزایش یافت.

کانال تجارت بینالملل نیز نقش مهمی در انتقال اثرات بحران ایفا میکند. تحلیل رابطه شرایط تجاری و نرخ ارز نشان میدهد که صادرکنندگان بزرگ کالاهای اساسی مانند نیجریه و زامبیا، به شدت تحت تأثیر سقوط قیمتهای جهانی قرار گرفتند. سقوط سریع قیمت مس در مورد زامبیا و قیمت نفت در مورد نیجریه منجر به کاهش قابل توجه تراز تجاری این کشورها شد و فشار شدیدی بر ارزهایشان وارد کرد. به عنوان مثال، کواچای زامبیا در اوج بحران بیش از 40 درصد ارزش خود را از دست داد.

نقش نرخهای بهره و معاملات کری ترید (Carry Trade) در بحران 2008 به طور خاص برجسته بود. تحلیل نسبتهای carry-to-risk نشان میدهد که جذابیت این نوع معاملات در طول 14 سال قبل از بحران به طور مداوم افزایش یافته بود. برای مثال، این نسبت برای معاملات مبتنی بر ین ژاپن، دلار استرالیا و دلار نیوزیلند روند صعودی مستمری داشت. زمانی که بحران آغاز شد، خروج سریع از این موقعیتها باعث تشدید فشار نزولی بر ارزهای هدف شد.

ریسکگریزی سرمایهگذاران نیز مکانیزم مهم دیگری است که از طریق قیمتگذاری اختیارات ارزی قابل مشاهده است. نوسانات ضمنی استخراج شده از قیمت اختیارات ارزی در سه ماهه سوم 2008 به شدت افزایش یافت. این افزایش برای اکثر جفت ارزها مشاهده شد، اما برای ارزهای با نقدشوندگی کمتر شدیدتر بود. برای مثال، نوسانات ضمنی برای راند آفریقای جنوبی به بیش از 45 درصد رسید.

تأثیر نوسانات دلار آمریکا به عنوان ارز ذخیره نیز قابل توجه بود. در دوره ژوئن 2008 تا مارس 2009، دلار 11 درصد در برابر یورو تقویت شد. این تقویت حدود نیمی از کاهش ارزش ارزهای نیجریه، اوگاندا و کنیا، حدود 40 درصد کاهش ارزش سدی غنا و حدود یک چهارم کاهش ارزش کواچای زامبیا را توضیح میدهد.
عمق بازارهای مالی داخلی نیز در شدت تأثیرپذیری ارزها از بحران نقش داشت. علیرغم اصلاحات زیاد، بازارهای پول و سرمایه در اکثر کشورهای آفریقایی جنوب صحرا همچنان کمعمق هستند و عمدتاً ابزارهای کوتاهمدت ارائه میدهند. ارزش بازار سهام پایین است و بازارهای اوراق بهادار خصوصی عمدتاً توسعهنیافتهاند. بازارهای ارز طیف محدودی از ابزارهای پوشش ریسک آتی ارائه میدهند که این امر تا حدی ناشی از تمرکز درآمدهای ارزی در دست بخش دولتی است.
این مکانیزمهای متعدد و پیچیده نشان میدهد که مدیریت ریسک ارزی در دوران بحران نیازمند درک عمیق از تعاملات بین بازارهای مختلف و توجه به عوامل متعدد داخلی و خارجی است.
الگوهای رفتاری جفت ارزها در بحران های مختلف
مقایسه رفتار ارزها در سه بحران عمده مالی – بحران آسیایی 1997، بحران روسیه 1998 و بحران مالی جهانی 2008 – الگوهای متمایزی را آشکار میسازد. سال 2008 به طور خاص ویژگیهای منحصر به فردی داشت که آن را از دو بحران قبلی متمایز میکند.
در بحران آسیایی 1997، کاهش شدید ارزش ارزها عمدتاً محدود به کشورهای منطقه بود. دادهها نشان میدهد کشورهایی مانند اندونزی، کره جنوبی، مالزی، فیلیپین و تایلند کاهش ارزش قابل توجهی را تجربه کردند. به طور مشابه، در بحران روسیه 1998، عمدتاً ارزهای کشورهای گروه سوم (برزیل، شیلی، روسیه و آفریقای جنوبی) با کاهش شدید ارزش مواجه شدند. در این دو بحران، ارزهای اقتصادهای پیشرفته کوچک که در مرکز بحران نبودند، تغییرات اندکی را تجربه کردند، به استثنای دلار استرالیا و دلار نیوزیلند پس از بحران آسیایی.

در مقابل، در سال 2008، تمام ارزهای مورد مطالعه به طور قابل توجهی در برابر دلار آمریکا، ین ژاپن و فرانک سوئیس کاهش ارزش داشتند. این کاهش ارزش در برخی موارد به 40 درصد نیز رسید. نکته قابل توجه دیگر در بحران 2008، بازگشت سریع و قوی کاهش ارزشها بود. در حالی که در دو بحران قبلی نیز شاهد برخی بازگشتها بودیم، اما این بازگشتها کمتر چشمگیر بود. در مورد ارزهای متأثر از بحران آسیایی، بازگشت بیشتری وجود داشت، اما این روند طی چندین سال اتفاق افتاد، نه طی شش ماه مانند 2008.

رفتار ارزهای پناهگاه امن در این سه بحران الگوی نسبتاً ثابتی را نشان میدهد. دادههای Risk Reversal نشان میدهد که در هر سه دوره، شرکتکنندگان بازار به طور نامتناسبی به دنبال پوشش ریسک در مقابل تقویت ین و فرانک سوئیس در برابر دلار آمریکا بودند. همچنین، در طول بحرانها، معاملهگران به طور نامتناسبی سعی در پوشش ریسک در برابر کاهش شدید ارزش ارزهای کمتر معامله شده مانند دلار استرالیا و راند آفریقای جنوبی در برابر دلار آمریکا داشتند.

تأثیر تفاوتهای نرخ بهره بر حرکات ارزی در دورههای پس از بحران نیز زیاد است. پس از دو بحران اولیه، هیچ نشانهای از ساخت مجدد معاملات کری ترید مشاهده نشد. حرکات نرخ ارز پس از بحران آسیایی هیچ همبستگی با نرخهای بهره نداشت. پس از فروکش کردن آشفتگی روسیه، ارزها در جهت پیشبینی شده توسط شرط برابری نرخ بهره بدون پوشش حرکت کردند. در مقابل، از آوریل تا سپتامبر 2009، حرکات نرخ ارز رابطه منفی قابل توجهی با نرخهای بهره کوتاهمدت داشت: ارزهای کشورهای با نرخهای بهره بالاتر، رشد بیشتری را تجربه کردند.

نوسانات ارزی نیز در بحران 2008 نسبت به دورههای قبل از آن به طور قابل توجهی افزایش یافت. نوسانات عموماً در برابر دلار آمریکا بالاتر بود اما در برابر یورو به طور کلی کمتر بود. سه ارز (سدی غنا، نایرای نیجریه و شیلینگ اوگاندا) افزایش قابل توجهی در نوسانات خود نسبت به هر سه ارز عمده تجربه کردند. در مقابل، فرانک رواندا و شیلینگ تانزانیا نوسانات مشابه یا کمتری (در مقایسه با قبل از بحران) نسبت به دلار آمریکا نشان دادند.

نقش سیاست های پولی و ارزی در مدیریت بحران
تجربه بحرانهای مالی نشان میدهد که سیاستهای پولی و ارزی نقش تعیینکنندهای در شدت و مدت تأثیر بحران بر نرخهای ارز دارند. تحلیل واکنشهای سیاستی در بحران 2008 به خصوص درسهای ارزشمندی درباره اثربخشی رویکردهای مختلف ارائه میدهد.

پس از بحران آسیایی 1997، بسیاری از کشورها به سمت رژیمهای ارزی انعطافپذیرتر حرکت کردند. با این حال، در عمل، طیف گستردهای از رژیمها از شناور آزاد در زامبیا تا شناور مدیریت شده در نیجریه و رواندا وجود دارد. دادهها نشان میدهد که اگرچه ارزهای با شناوری آزاد عموماً کاهش ارزش بیشتری را تجربه کردند، برخی از ارزهای با مدیریت شناور مانند نایرای نیجریه نیز کاهش ارزش قابل توجهی داشتند که نشاندهنده محدودیتهای مدیریت ارزی در مواجهه با تغییرات بزرگ در محیط خارجی است.
مداخله در بازار ارز یکی از ابزارهای اصلی مورد استفاده توسط بانکهای مرکزی بود، اما رویکردها به دو دسته متمایز تقسیم میشد. کشورهایی مانند کنیا و اوگاندا تنها به صورت موردی و نسبتاً محدود برای بازگرداندن اعتماد و هموارسازی حرکت نرخ ارز مداخله کردند. در مقابل، کشورهایی با نظام شناور مدیریت شده مانند نیجریه و رواندا و همچنین تانزانیا، به طور منظم و گستردهتر برای جلوگیری از کاهش ارزش مداخله کردند. آمار نشان میدهد که بانک مرکزی نیجریه علیرغم مداخلات گسترده نتوانست از کاهش ارزش قابل توجه ارز خود در اواخر 2008 جلوگیری کند.
هزینههای مداخله ارزی بالا بود. کشورهای با نرخ ارز مدیریت شده با هزینههای عقیمسازی (برای جلوگیری از تقویت) و هزینههای تأمین مالی خارجی (برای جلوگیری از کاهش ارزش) مواجه شدند. نرخهای ارز واقعی این کشورها در مقایسه با سایر کشورها با حاشیه بیشتری تقویت شد. به عنوان مثال، فرانک رواندا و شیلینگ تانزانیا به طور قابل توجهی تقویت شدند، در حالی که شیلینگ کنیا اندکی تقویت شد و شیلینگ اوگاندا تنها کاهش ارزش اندکی را تجربه کرد.
محدودیتهای سرمایهای نیز نقش مهمی در کنترل نوسانات ارزی داشتند. اکثر کشورهای نمونه با درجات مختلف محدودیتهایی بر حساب مالی و سرمایه اعمال کردند. این محدودیتها شامل خرید سهام بانکها (غنا)، خرید اوراق دولتی (کنیا)، سرمایهگذاری در بازار سهام (تانزانیا)، خرید ابزارهای بازار پول و بدهی (غنا و نیجریه) و بازگشت سرمایهگذاری مستقیم خارجی (غنا، نیجریه، رواندا و تانزانیا) میشد.
همانطور که انتظار میرفت، کشورهایی با کمترین محدودیتها (اوگاندا و زامبیا) بزرگترین نوسانات نرخ ارز را تجربه کردند. با این حال، تعیین اثربخشی چنین محدودیتهایی در کشورهایی که آنها را اعمال میکنند دشوار است. به عنوان مثال، رواندا و تانزانیا علیرغم محدودیتهای گسترده بر معاملات سرمایهای، مجبور به مداخله گسترده برای مقابله با فشارهای نرخ ارز شدند.
ترکیب سیاستهای داخلی در واکنش به بحران خارجی نیز نقش مهمی در توضیح پویایی نرخ ارز داشت. در کشورهای با نرخ ارز شناور، کاهش ارزش نرخ ارز منعکسکننده انتخاب آگاهانه سیاستی برای استفاده از تغییر در قیمتهای نسبی به عنوان ابزاری برای تطبیق با بحران بود. اکثر کشورها همچنین مخارج مالی را برای تقویت تقاضای کل ضعیف افزایش دادند و برخی کشورها سیاست پولی انبساطی را اتخاذ کردند.
تأثیرات ساختاری و نهادی در انتقال بحران به بازار ارز
عمق و توسعهیافتگی بازارهای مالی نقش کلیدی در تعیین شدت و سرعت انتقال بحرانها به نرخهای ارز دارد. تجربه سال 2008 به طور خاص نشان داد که ساختارهای نهادی و مالی میتوانند هم به عنوان ضربهگیر و هم به عنوان تشدیدکننده اثرات بحران عمل کنند.
عمق بازارهای مالی داخلی تأثیر مستقیمی بر نوسانات ارزی دارد. علیرغم اصلاحات قابل توجه، بازارهای پول و سرمایه در اکثر اقتصادهای نوظهور همچنان کمعمق هستند و عمدتاً ابزارهای کوتاهمدت عرضه میکنند. به عنوان مثال، در کشورهای آفریقای جنوب صحرا، ارزش بازار سهام به طور متوسط کمتر از 50 درصد تولید ناخالص داخلی است، در حالی که این نسبت در اقتصادهای پیشرفته بیش از 100 درصد است. این محدودیت باعث میشود که شوکهای خارجی با شدت بیشتری به نرخ ارز منتقل شوند.
دسترسی به ابزارهای پوشش ریسک یکی دیگر از عاملهای مهم است. بازارهای ارز در اکثر اقتصادهای نوظهور طیف محدودی از ابزارهای مشتقه ارائه میدهند. این محدودیت تا حدی ناشی از تمرکز درآمدهای ارزی در دست بخش دولتی است. دادهها نشان میدهد که در بحران 2008، کشورهایی با بازارهای مشتقه ارزی توسعهیافتهتر توانستند نوسانات کمتری را تجربه کنند. به عنوان مثال، کره جنوبی با بازار مشتقه ارزی فعال، علیرغم فشارهای شدید اولیه، توانست ثبات نسبی را در نرخ ارز خود حفظ کند.

یکپارچگی مالی جهانی نیز نقش دوگانهای ایفا میکند. در حالی که ادغام مالی میتواند منافع بلندمدت قابل توجهی داشته باشد، در زمان بحران میتواند به عنوان کانال انتقال شوک عمل کند. تحلیل دادهها نشان میدهد کشورهایی با درجه بالاتر یکپارچگی مالی (اندازهگیری شده با نسبت جریانهای مالی غیررسمی به تولید ناخالص داخلی) در بحران 2008 نوسانات بیشتری را تجربه کردند. به طور متوسط، یک افزایش 10 درصدی در نسبت یکپارچگی مالی با افزایش 15 درصدی در نوسانات ارزی همراه بود.

نقش بانکهای خارجی را نیز نباید فراموش کنیم. در برخی از اقتصادهای نوظهور، بانکهای خارجی سهم قابل توجهی از سیستم بانکی را تشکیل میدهند. در زمان بحران، این بانکها میتوانند کمبود نقدینگی دلاری را از طریق شبکه داخلی خود منتقل کنند. دادهها نشان میدهد که در سال 2008، کشورهایی با حضور قویتر بانکهای خارجی با کمبود شدیدتر دلار و در نتیجه فشار بیشتر بر نرخ ارز مواجه شدند.

زیرساختهای بازار نیز نقش مهمی در تعیین انعطافپذیری سیستم مالی دارند. کشورهایی با سیستمهای پرداخت و تسویه پیشرفتهتر، مکانیسمهای نظارتی قویتر و چارچوبهای قانونی توسعهیافتهتر توانستند بهتر با شوکهای خارجی مقابله کنند. به عنوان مثال، سنگاپور و هنگ کنگ با زیرساختهای مالی پیشرفته توانستند ثبات نسبی را در بازارهای ارز خود حفظ کنند.
تجربه بحران 2008 همچنین اهمیت هماهنگی بینالمللی را برجسته کرد. ترتیبات سوآپ ارزی بین بانکهای مرکزی نقش مهمی در کاهش فشارهای نقدینگی دلاری داشت. فدرال رزرو آمریکا خطوط سوآپ را با تعدادی از بانکهای مرکزی هم در اقتصادهای پیشرفته و هم در حال ظهور برقرار کرد. این اقدامات کمک کرد تا فشار بر نرخهای ارز در برخی از این کشورها کاهش یابد.

چه درس هایی از این سه بحران آموختیم؟

تجربه بحرانهای مالی، به خصوص بحران 2008، درسهای ارزشمندی برای مدیریت ریسک ارزی و طراحی سیاستهای مناسب ارائه میدهد. این درسها هم برای سیاستگذاران و هم برای فعالان بازار حائز اهمیت است.
مدیریت ریسک ارزی نیازمند رویکردی جامع و چندبعدی است. دادهها نشان میدهد کشورهایی که توانستند ترکیب مناسبی از سیاستها را اتخاذ کنند، عملکرد بهتری در مدیریت فشارهای ارزی داشتند. این سیاستها شامل مداخله محدود در بازار ارز، پشتیبانی با سیاستهای مناسب تقاضای کل و تقویت تجارت منطقهای است. به عنوان مثال، کره جنوبی با ترکیبی از مداخله هدفمند در بازار ارز، سیاستهای پولی و مالی منسجم و تقویت روابط تجاری منطقهای توانست فشارهای ارزی را به طور موثرتری مدیریت کند.

مداخله در بازار ارز باید محدود و پشتیبانی شده با سیاستهای مناسب باشد. تجربه نشان میدهد که مداخله هزینههایی هم برای مقابله با تقویت (هزینههای عقیمسازی) و هم برای مقابله با تضعیف (هزینههای تأمین مالی خارجی) دارد. دادههای تجربی نشان میدهد که مداخله موفق باید:
- محدود به دوره زمانی مشخص باشد
- با سیاستهای پولی و مالی معتبر پشتیبانی شود
- با شفافیت کافی همراه باشد تا اعتماد بازار را حفظ کند
توسعه بازارهای مالی داخلی کلید افزایش ظرفیت مقابله با نوسانات مالی خارجی در بلندمدت است. بازارهای بین بانکی، سرمایه و ارز در اکثر اقتصادهای نوظهور همچنان کمعمق هستند. چارچوبهای نظارتی و قانونی قویتر میتواند به کاهش ناکارآمدیها و افزایش رقابت کمک کند. توسعه بازارهای سهام از طریق ایجاد چارچوبهایی که امکان ارزیابی بهتر ریسک را فراهم میکند، کاهش عدم قطعیت بازار و بهبود شفافیت نیز ضروری است.
کنترل سرمایه گزینهای چالشبرانگیز است. اگرچه این کنترلها اخیراً توجهها را به خود جلب کردهاند، اما نیازمندیهای ظرفیت اجرایی و خطرات بالقوه برای واسطهگری داخلی آنها را به گزینهای چالشبرانگیز تبدیل میکند. تجربه نشان میدهد که:
- اثربخشی کنترل سرمایه در کشورهای موجود دشوار است
- کنترلهای مبتنی بر قیمت مانند مالیات بر جریانهای سرمایه نیازمند ظرفیت اجرایی قابل توجهی است
- خطر واسطهزدایی داخلی برای اکثر اقتصادهای نوظهور بالاست
افزایش تجارت منطقهای میتواند تأثیر منفی نوسانات در بقیه جهان را کاهش دهد. حذف موانع تعرفهای و غیرتعرفهای درون منطقهای میتواند به گسترش تقاضا در زمانی که بازارهای سنتی رشد ضعیفی داشتهاند، کمک کند. با این حال، یکپارچگی تجاری نیازمند هماهنگی تدریجی سیاستهای ارزی در منطقه است که با توجه به ترجیحات متفاوت کشورها از زمان شروع بحران جهانی میتواند چالشبرانگیز باشد.
همکاری بینالمللی نیز اهمیت فزایندهای دارد. تجربه سال 2008 نشان داد که:
- ترتیبات سوآپ ارزی بین بانکهای مرکزی میتواند نقش مهمی در مدیریت فشارهای نقدینگی ایفا کند
- هماهنگی سیاستهای کلان اقتصادی میتواند به کاهش نوسانات ارزی کمک کند
- تبادل اطلاعات و همکاری نظارتی برای مدیریت ریسکهای سیستمیک ضروری است
این درسها نشان میدهد که مدیریت موثر ریسک ارزی نیازمند رویکردی جامع است که شامل اصلاحات ساختاری، سیاستهای مناسب و همکاری بینالمللی میشود. با این حال، اجرای این توصیهها باید با توجه به شرایط خاص هر کشور تنظیم شود.
کلام پایانی
تجربه بحرانهای مالی جهانی نشان داده که بازار فارکس، بزرگترین بازار مالی دنیا با گردش مالی روزانه 7.5 تریلیون دلار، میتواند واکنشهای غیرمنتظرهای به شوکهای اقتصادی نشان دهد. بحران 2008 به طور خاص این واقعیت را آشکار کرد که برخلاف بحرانهای قبلی، حتی کشورهایی که در مرکز بحران نیستند نیز میتوانند با کاهش شدید ارزش پول ملی خود مواجه شوند. این پدیده جدید که با تقویت دلار آمریکا به عنوان کانون اصلی بحران همراه بود، نشان داد که مکانیزمهای انتقال شوکهای مالی در اقتصاد جهانی امروز پیچیدهتر از گذشته شده است.
با نگاهی به آینده، چالشهای جدیدی مانند ظهور ارزهای دیجیتال، تغییرات اقلیمی و تحولات ژئوپلیتیک، پیچیدگیهای جدیدی را به مدیریت ریسک ارزی اضافه میکنند. موفقیت در این محیط پویا نیازمند رویکردی جامع است که ترکیبی از سیاستهای احتیاطی، توسعه زیرساختهای مالی و همکاریهای بینالمللی را در بر میگیرد. درسهای آموخته شده از بحرانهای گذشته، همراه با آمادگی برای چالشهای آینده، میتواند راهنمای ارزشمندی برای طراحی این رویکرد جامع باشد.
سوالات متداول
چرا در بحران 2008 دلار آمریکا علیرغم اینکه منشأ بحران بود، تقویت شد؟
تقویت دلار در بحران 2008 نتیجه چند عامل کلیدی بود. نخست، نیاز شدید به نقدینگی دلاری در سیستم بانکی جهانی باعث افزایش تقاضا برای دلار شد. دوم، علیرغم اینکه بحران از آمریکا شروع شد، سرمایهگذاران جهانی دلار و اوراق خزانه آمریکا را به عنوان پناهگاه امن میدیدند. سوم، بازگشت سرمایهگذاران آمریکایی به کشور خود و خروج از بازارهای نوظهور به تقویت دلار کمک کرد.
چرا برخی ارزها بیشتر از بقیه تحت تأثیر بحران قرار گرفتند؟
شدت تأثیرپذیری ارزها از بحران به سه عامل اصلی بستگی داشت. میزان ذخایر ارزی کشور، وضعیت حساب جاری و میزان مواجهه مالی با ایالات متحده تعیینکنندههای اصلی بودند. کشورهایی که وضعیت بهتری در این شاخصها داشتند، توانستند ثبات بیشتری را در نرخ ارز خود حفظ کنند.
چگونه باید از ارز یک کشور در برابر بحرانهای آینده محافظت کرد؟
محافظت از ارز نیازمند رویکردی جامع است. توسعه بازارهای مالی داخلی، حفظ سطح مناسبی از ذخایر ارزی، مدیریت حساب جاری و ایجاد تنوع در روابط تجاری و مالی بینالمللی از عناصر کلیدی این رویکرد هستند. همچنین، داشتن سیاستهای پولی و مالی معتبر و شفاف میتواند اعتماد بازار را تقویت کند.
نظرات کاربران