وارد فروشگاه میشوید و از بین چند برند شیر یکی را انتخاب میکنید. وجود آن محصول خاص به سه نیرو بستگی دارد: تولیدکننده، توزیعکننده و مصرفکننده. بدون وجود تولیدکننده، توزیع و مصرف منتفی است و بدون وجود توزیعکننده، مصرف و در نتیجه تولید مختل خواهد شد و بدون وجود مصرفکننده، تولید و توزیع با هم منتفی میشوند.
در همانحال که تولید ارزشمندترین عنصر چرخه اقتصاد قلمداد میشود و به تولیدکننده و کارخانهدار به دیده تحسین بیشتری نگریسته میشود؛ از نقش توزیعکننده و مصرفکننده تا حد زیادی غفلت شده است. به همان مثال شیر برگردیم. اگر میان مصرفکنندگان توافقی صورت بگیرد که یک برند خاص از شیر را مصرف نکنند، تولید آن کم خواهد شد و یا حتی به کلی قطع میشود.
این همان نیروی مغفول و مخفی مصرفکننده است که نه تنها موتور محرک اقتصاد است؛ بلکه بسیاری جاها میتواند به عنوان یک نیروی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ظاهر شود. جنبش تنباکو در ایران به رهبری میرزای شیرازی و جنبش استقلال هند به رهبری گاندی (با تحریم پارچه انگلیسی) به اتکای نیروی مصرفکننده به پیروزی رسیدند.
امروزه نیز جنبشهای سبز در اروپا عمدتا با اتکا به همین نیروی مصرفکننده، در پی واداشتن شرکتها و صنایع آلاینده به اتخاذ سیاستهای همسو با محیط زیست هستند. و باز همین مصرفکنندهها هستند که با اتخاذ تصمیمی ساده مبنی بر کاهش استفاده از محصولات پلاستیکی، میتوانند تولید این محصولات را کاهش داده و آینده سیاره را تحت تاثیر قرار دهند.
اگر در علم و فرهنگ هم چنین مناسباتی را برقرار کنیم، داوریمان درباره بسیاری چیزها تغییر خواهد کرد. اگر دانش به مثابه یک کالا و محصول فرض شود، تولیدکنندگان آن، پژوهشگران و اندیشمندان هستند. توزیعکنندگان آن، اساتید و ژورنالیستها و مروجان دانش و همچنین فعالان صنعت چاپ و نشر هستند و مصرفکنندگان آن نیز میتوانند مردم عادی، دانشجویان یا سیاستگذاران و مدیران کشوری باشند.
در این چرخه، وجود هر سه بازیگر مهم است و هر یک اثری تعیینکننده بر دیگران دارد. تولیدکننده با انتخاب این که چه تولید کند و توزیعکننده با انتخاب اینکه کدام محصول را توزیع کند و مصرفکننده با انتخاب اینکه منابعش را برای مصرف کدام محصول تخصیص دهد، برآیند نهایی این چرخه را تعیین خواهند کرد.
در این میان، نقش مصرفکننده بیش از همه نادیده گرفته شده است. مصرفکنندگان یک محصول علمی_فرهنگی احتمالا تعیینکنندهترین نقش را داشته باشند در اینکه چه چیزی تولید شود و جریان علم و فرهنگ جامعه چه سمت و سویی بگیرد. اینکه در سینما، آثار بیضایی و مهرجویی و کیارستمی و فرهادی جریان غالب باشند یا آثار دهنمکی و مدیری و عطاران؛ یا در موسیقی، آثار شجریان و لطفی و کلهر در صدر باشند یا آثار بانی و خسروی و تتلو؛ همه اینها بستگی به مصرفکننده دارد. تودهها در مقام مصرفکنندگان نه تنها یک نیروی اقتصادی بلکه یک نیروی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی هستند و آگاهی جمعی همین تودههاست که تعیینکننده جهتگیری جامعه به سوی تعالی یا ابتذال است.
اما اینها چه ارتباطی با دنیای بلاکچین و کریپتوکارنسیها دارند؟!
در اکوسیستم بلاکچین، خالقان و توسعهدهندگان یک بلاکچین به مثابه تولیدکنندگان هستند و معاملهگران و سرمایهگذاران در کریپتوکارنسیها (به عنوان محصولات جانبی یک بلاکچین) به مثابه مصرفکنندگان هستند. البته در اینجا با صرافیها که احتمالا باید در نقش توزیعکنندگان فرض شوند کاری ندارم.
من به اکوسیستم بلاکچین و کریپتوکارنسیها صرفا به عنوان یک بازار مالی نگاه نمیکنم؛ بلکه معتقدم بر اساس قابلیتهایی که دارند میتوانند بستر نوعی از کنشگری سیاسی و مدنی باشند؛ زیرا این امکان را به مردم میدهند تا به محدودیتهای اعمالشده بر خودشان از سوی دولتها و بانکها غلبه کنند. حال با این فرض، در اکوسیستم بلاکچین با پروژههای پرشماری که در خود دارد؛ فعالان این بازار به عنوان کنشگران مسئول و آگاه از نیروی جمعی خودشان، چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
این سوال دستکم یک پاسخ ساده و روشن دارد و آن هم حمایت از پروژههایی است که هدف ارزشمندی را برآورده میکنند. این هدف میتواند صرفا گسترش همان ایده “پول آزاد از کنترل دولتها” باشد؛ یا افزون بر آن، خلق ارزشی جدید یا جبران کاستیهای موجود در سیستم. اجازه بدهید کمی توضیح بدهم.
پروژههای متعددی هستند که هدفشان فراتر از خلق یک کریپتوکارنسی جدید است. بعضی از آنها میخواهند نقشی در خنثیکردن اثرات کربن بر جو زمین داشته باشند، همچون پروژههای بلاکچینی توکان پروتکل و کیلمادائو؛ بعضی دیگر به دنبال گسترش دسترسی عموم به خدمات هوش مصنوعی هستند، مانند پروژههای سینگولاریتی و فچ؛ و بعضی دیگر به دنبال حمایت از تولیدکنندگان محتوا و پدیدآورندگان آثار هنری در شبکههای اجتماعی به منظور شکستن انحصار و تشویق افراد و جریانهای مستقل هنری هستند، مانند پروژههای ارز دیجیتال کازماس، چیلیز و تتا.
اگر نگاه صرفا سوداگرانه را کنار بگذاریم، بازارهای مالی و فعالان این صنعت میتوانند یک نیروی عظیم و تعیینکننده در تغییرات سیاسی اجتماعی باشند؛ برای نمونه، کمکهای مالی در قالب ارزهای دیجیتال به ارتش و مردم اوکراین در مقابل تهاجم روسیه و یا به مردم آسیب دیده از سوانح طبیعی در شرایطی که بانکها و سیستم پرداخت در کشور جنگزده یا بلادیده متزلزل و مختل شده باشند، نه تنها یک اقدام بشردوستانه، بلکه متضمن دلالتهای سیاسی بسیاری خواهد بود.
سخن پایانی مقاله
باید از مصرفکنندگان اعاده حیثیت شود و نقش مهم آنان در نظام تولیدی و اقتصادی به رسمیت شناخته شود. افزون بر این، باید خود مصرفکنندگان نیز خودشان را نه به عنوان سوژههایی منفعل، بلکه فعال در نظر بگیرند و بدانند که با آگاهی از قدرت جمعی خودشان، میتوانند فراتر از مناسبات اقتصادی، در عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نیز نیرویی تاثیرگذار باشند.
پیشنهاد برای مطالعه بیشتر:
Politics in the Supermarket: Political Consumerism as a Form of Political Participation
The Political Economy of Consumption and Household Debt: An Interdisciplinary Contribution
South Korea’s consumers force business to rethink plastic use