مقالات منتخب

بیت کوین، مسئولیت‌پذیری و توسعه ــ قسمت اول: بیت کوین خود‌دوستی است.

مقالات منتخب

مطالعه در 28 دقیقه

آیا بیت کوین می‌تواند شما را به فرد بهتری تبدیل کند؟ کاوشی در توسعۀ فردی با بیت کوین، براساس قانون چهارمِ جردن پیترسون

الکساندر اسوتسکی (4 می 2022)

نقل‌قول‌هایی که در این این مقاله آمده از جردن پیترسون است و در غیر این‌صورت، منبع نقل‌قول ذکر شده است.

جردن پیترسون کتابی دارد به ‌نامِ «12 قانون برای زندگی» که فصل چهارمش چنین عنوانی دارد:

«خود را با دیروزت مقایسه کن، نه با امروزِ دیگران»

جانِ کلام اینکه زندگی آسان نیست و برای کسب رضایت و خشنودی ناچاریم پیشرفت کنیم. مقایسه‌کردن خودتان با دیگران، آن‌هم در جهانی که سراسر درهم‌تنیده است، کار درستی به نظر نمی‌رسد؛ چراکه صدایی در سرتان دائماً شما را سرزنش می‌کند و این سبب می‌شود تا صلح و سازشِ درونی دشوارتر شود و به همین دلیل، تصمیمات بدتری اتخاذ کنید.

جردن پیترسون به‌صراحت عنوان می‌کند که قضاوت‌های ارزشی، محور و مرکزیتِ تمام تصمیم‌گیری‌های ماست و روشن می‌سازد که اهداف ما، نحوۀ سازش درونی ما با خودمان و ارزشی که برای آینده قائلیم، همگی در کیفیتِ نهاییِ زندگی‌ِ ما دخیل هستند.

اگر قصد دارید روی خودتان کار کنید، اکیداً توصیه می‌کنم که کتاب پیترسون، به‌ویژه فصل چهارم آن را، بخوانید.

اما این کتاب چه ربطی به بیت کوین دارد؟ پاسخم شاید کلیشه‌ای به نظر برسد، اما بعد از آنکه فصل چهارم کتاب پیترسون را تمام کردم، بلافاصله دو ایده به ذهنم رسید:

  • بیت کوین خوددوستی است.
  • بیت کوین شما را به فرد بهتری تبدیل می‌کند.

تا ‌به ‌حال، چند‌نفر در مورد این ایده‌ها مباحثی طرح کرده‌اند، ازجمله آمریکن‌هودل (AmericanHODL)، و من می‌خواهم در این فصلِ چندبخشی مضامین دیگری به آنها اضافه کنم:

  • ترجیحِ زمانی
  • حرمتِ نفس (عزّت نفس).
  • مزیت و برتری
  • قضاوت‌/ارزیابیِ ارزشی
  • رفتار
  • شخصیت
  • بلوغ
  • کنشِ انسانی

طبقِ معمول، برای پیشبرد کار خود، موضوعات و ایده‌ها را از کتاب جردن پیترسون می‌گیرم و از منظر بیت کوین بسط و گسترش می‌دهم؛ همچنین ایده‌های محوری بیت کوین را از منظر جردن پیترسون بررسی خواهم کرد.

ارزش، تصمیمات و کُنش

در پسِ هر کنشی، هشیارانه یا ناهشیارانه، مجموعه‌ای از قضاوت‌های ارزشی نهفته است. برای اینکه کُنش بهتری داشته باشیم و به انسان بهتری تبدیل شویم، باید همواره قضاوت‌های ارزشی‌مان را دقیق‌تر و واقعی‌تر کنیم.

شما از سیستمی که بر آن تأثیر می‌گذارید یا محیطی که در آن عمل می‌کنید، بازخورد می‌گیرید و قبل از انجام حرکت بعدی، رفتارتان را براساس بازخوردی که گرفتید تعدیل و سازگار می‌کنید (یعنی قضاوت‌های ارزشیِ جدیدی می‌سازید) و این چرخه همین‌طور تکرار می‌شود.

تمامیِ سیستم‌ها، اعم از خُرد و کلان، بدین ترتیب کار می‌کنند. سیستم‌هایِ پایدار و مؤثر، همگی رسانه‌های کارآمدی برای انتقال اطلاعات دارند. اما سیستم‌های ناموفق و شکست‌خورده نمی‌توانند اطلاعات را آزادانه به جریان بیندازند و عملاً اطلاعات را به نویز تبدیل می‌کنند یا چرخه‌های بازخوردشان آب می‌رود و کوتاه می‌شود.

معیارهای بهتر و بدتر چیزهایی خیالی یا به‌دردنخور نیستند. اگر هنوز مجاب نشده‌اید که کاری که دارید انجام می‌دهید بهتر از کارهایی نیست که می‌توانستید به‌جای آن انجام دهید، پس نباید به این کار ادامه دهید. ایدۀ انتخابِ عاری از ارزش تناقضی بیش نیست. قضاوت‌های ارزشی پیش‌شرطِ هر کُنشی است.

نحوۀ برخوردِ ما با بازخوردی که از سیستم دریافت می‌کنیم و استفاده‌ای که از آن بازخورد می‌کنیم، خواه از موفقیت به ما برسد یا از شکست، می‌تواند به‌مرورِ زمان به یک معیار تبدیل شود. معیار، قانونی انتزاعی یا دستورالعملی است سازگار با اثرِ لیندی که در اثر آزمایش و تکرار پدید می‌آید. معیارهای خوب چرخه‌های بازخوردی را بهبود می‌بخشند و سیستم را کاراتر می‌کنند، اما به‌هر‌حال بهایی دارند (شکست/اصلاح). سیستم‌هایی که معیاری ندارند یا معیارهای ضعیفی دارند، درست است که آزادیِ عملِ بیشتری دارند، امّا به‌مرور دچار آنتروپی شده و منحل می‌گردند. اضمحلالِ کلانِ سیستم هزینۀ بسیار بیشتری نسبت به شکست‌ها و اصلاحاتِ خرد و کوچک دارد.

شکست بهایی است که بابت معیارهایمان می‌پردازیم و از آنجا که اغلبِ این‌شکست‌ها عواقبِ واقعی و ناگواری دربردارند، لذا داشتنِ معیار واجب و ضروری است.

ما انسان‌ها، از حیث توانایی و بازدهی با هم برابر نیستیم و هرگز هم نخواهیم بود.

در جهانی که آلوده به ارز فیات است و در آن مفاهیمی مانندِ اصلاح، بازخورد و حقیقت هر‌روز رنگ می‌بازد؛ جهانی که در آن کارت‌های زندگی‌مان یک‌سری ارقام پوچ و بی‌معنی است که از سوی مشتی بروکرات جعل شده و معیارها نیز «ستم‌هایی هستند که با نقاب مردم‌سالاری بزک شده‌اند»؛ در چنین جهانی، افراد چگونه می‌توانند پیوسته ارزشِ خودشان را، چه نسبت به دیروزشان چه نسبت به همتایانشان، دریابند؟

چنین کاری ناممکن است؛ ارزیابیِ قدر و ارزشِ نسبی مطمئناً دشوار است و بسیار نادقیق. با انجام چنین کاری نه‌تنها مرتکب اشتباه می‌شویم، بلکه در مورد اشتباهمان نیز اشتباه می‌کنیم و از این رو، اصلاحِ آن دشوار خواهد شد.

اصلاحْ کار مهمی است، زیرا همان‌طور که از این واژه پیداست، «اصلاح» فرآیند تصحیحِ خطایی است که در کار پیدا شده؛ این خطا می‌تواند یک قضاوت ارزشی باشد یا یک رفتار و کُنش. اصلاح نیازمندِ صداقت و تشخیصِ خطاست.

اگر خطای خود را نپذیریم یا اساساً از انجام چنین کاری ناتوان باشیم، پس عملاً نمی‌توانیم بفهمیم که تصمیم درستی گرفته‌ایم یا نه. وقتی متر ‌و ‌معیارتان خراب باشد، نمی‌توانید چیزی را اصلاح کنید. ممکن است خودتان تصور کنید که مطابق خیر‌ و‌ صلاحِ خود گام برمی‌دارید، اما عملاً دارید تیشه به ریشۀ خود می‌زنید.

مدرنیته پُر است از مردمانِ کور و نابینایی که با ابزاری تباه و خراب دست به عمارتِ سازه‌های رفیع می‌برند. در واقع، بهترین راه برای فهم تفاوت استاندارد طلا با استاندارد ارز فیات در درکِ تمثیل زیر نهفته است:

«کور از خدا چه می‌خواهد؟ دو چشمِ بینا:

اقتصادِ مبتنی بر ارز فیات مثل این است که تعدادی کور بخواهند با استفاده از یک مترِ نواری و ابزاری شکسته خانه‌ای بنا کنند.

اقتصادِ مبتنی بر استانداردِ بیت کوین نیز همچون روشنی و بینایی است و مثل مترِ ثابت و باکیفیتی است که به نابینایانی داده شده که می‌خواهند خانه بسازند.

این دو خانه از لحاظِ انسجام، امکان، به‌کارگیریِ مصالح و زیباییِ ساختاری قابل مقایسه با یکدیگر نیستند و یک‌عالم تفاوت دارند.» ــ افسانۀ بیت کوین، نوشتۀ اسوتسکی

ارز فیات بینایی را می‌گیرد و سیستمِ بی‌قیدو‌شرطِ ارز فیات هم کاملاً کورکننده است.

نه‌تنها ارزشی که برای برخی امور قائلیم خطاست، بلکه ساختارهایی که این امور را پدید می‌آورند و انگیزه‌هایِ حامی این امور نیز همگی دچار تحریف و نقصان هستند.

روزی که چشمانمان تار شود، اگر پیگیری نکنیم، کور خواهیم شد.

ارزشِ نسبی

البته، همۀ ارزش‌ها نسبی هستند. اقتصاددانانِ مکتب اتریش، و در واقع شواهدِ کنش‌شناختی و مطالعۀ انسان‌ها در تمام مراحلِ زندگی، بلاشک ثابت کرده‌اند که نظریۀ ارزشِ ذهنی صرفاً یک «نظریه» نیست و ارزش مقوله‌ای ذهنی و سوبژکتیو (Subjective) است.

این نظریه صرفاً در ارزیابیِ امور و اشیای پیرامونمان کاربرد ندارد و به‌طور کلی، در نحوۀ ارزیابیِ خودمان، کنش‌هایمان، وضعیتمان در جهان و سنجشِ سایر انسان‌ها نیز به کار می‌آید.

همین تفاوت‌ در ارزش‌هاست که باعث می‌شود به راه خودمان ادامه دهیم، یا در صورت تعارض، در قعر چاه ناامیدی و پوچی فرو رویم.

چگونه می‌توانیم در جهانی مدرن و درهم‌تنیده به راه خود ادامه دهیم و در قعر چاه نومیدی و پوچی فرو نرویم؟

جردن پیترسون به این سؤال از منظر روانشناختی پاسخ می‌دهد، و من نیز به نوبۀ خود مفهومِ کنش‌شناختی و اقتصادیِ «پس‌انداز» در گذرِ زمان را به پاسخ او خواهم افزود.

اگر افراد بتوانند محصولِ کارِ خودشان (ثروت) را با گذشت زمان ذخیره کنند و در این راه با ریسکِ مصادره یا کاهش‌ارزشِ دارایی‌هایشان روبه‌رو نباشند، در این‌صورت نااطمینانی به آینده کاهش می‌یابد و شرایطی مهیا می‌شود که افراد بتوانند چرتکه بیندازند، از پیش برنامه‌ریزی کنند و اوضاع خود را «سر‌و‌سامان بدهند».

این از آن دسته استدلال‌های مارکسیستی نیست که به‌منظورِ «رفع محرومیت» از زندگیِ بشر ارائه می‌شود، بلکه واقعیت ساده‌ای است مبنی بر اینکه وقتی افراد قادر باشند عملاً پس‌انداز کنند، فرصت دارند ترجیح زمانی خود را کاهش دهند و می‌توانند به دسترنج خود (و نه صدقۀ دیگران) افتخار کنند.

این وضعیت را مقایسه کنید با وضعیت فردی که در حال حاضر هم‌و‌غمش در خورد‌و‌خوراک و سرپناه خلاصه می‌شود. بی‌دلیل نیست که کشورهای درگیرِ ابرتورم که اتفاقاً از لحاظ منابع، انرژی و ظرفیت‌های انسانی غنی هستند، دچار فقرند.

افزایش پای‌بندی به کنشِ انسانی

بازیِ زندگی در جوامع انسانی در عرصۀ اقتصاد جریان دارد. اقتصاد مطالعه و بررسیِ عواملی است که (هشیارانه یا ناهشیارانه) اهدافی دارند و با به‌کارگیری و تخصیصِ منابعی که در اختیار یا مالکیت خود دارند (زمان، انرژی یا مواد)، قضاوت‌های ارزشی می‌سازند، تصمیم می‌گیرند و سپس در راستای اهدافشان کُنش‌ورزی می‌کنند.

اقتصاد احتمالاً به سبک‌و‌سیاق همان بازی نخستینی است که روزگاری تمام گونه‌هایِ زیستی مشغولش بوده‌اند. این همان بازی‌ای است که در عرصۀ انسان‌شناسی به آن اقتصاد می‌گویند.

به‌طور کلّی، انجام دادن هرکاری به‌نوعی یک بازی است که هدف معین و ارزشمندی دارد و دستیابی به آن هدف هم همواره با حدّی از ظرافت و کارآیی ممکن است.

مخاطب گرامی، سؤالی که در اینجا باید از خود بپرسید این است که چگونه می‌توانیم واردِ بازی‌ای شویم که مکانیزمِ امتیاز‌دهیِ آن ایراد دارد؟

اما اگر بازیِ واقعی زندگی جعلی باشد و تابلوی امتیازات هم صرفاً توهمی باشد تا صرفاً احساسِ بازی‌کردن را به شما القاء کند چه؟ در این‌صورت انتظار دارید با گدشت زمان چه بشود؟

آیا مردم صادقانه بازی می‌کنند؟ صریح و بی‌پرده بازی می‌کنند؟ آیا مردم در فرصت مناسب و با تمام توان خود در بازی زندگی ظاهر می‌شوند؟ چه کسانی در این سلسله‌مراتب پیشرفت می‌کنند؟ صعود برخی در این هرم چه تبعاتِ ناهشیاری برای سایرین دارد؟ صعود برخی چه تأثیری روی قضاوت‌های ارزشی و درنتیجه، رفتار سایر فرودستان دارد؟

نیازی به پاسخ نیست؛ کافی است نگاهی به اطرافتان بندازید.

ما می‌خواهیم در این بازی با دروغ، خیانت و دزدی به پیروزیِ دروغین برسیم و یا صرفاً زنده بمانیم، اما با انجام چنین کارهایی داریم عملاً روح بشر را تباه می‌سازیم.

بازی‌های معنی‌دار

انسان‌ها برای شکوفا‌یی نیاز دارند درگیر بازی‌هایی شوند که معنایی برایشان داشته باشد.

در جهان مبتنی بر ارز فیات، معنا اولین چیزی است که رنگ می‌بازد.

نمونۀ بارز این وضعیت آن دسته از تریدرهای خانگی‌ای هستند که کلّ زندگیشان شده ترکیبِ اضطراب‌آور، خطیر، فرصت‌طلبانه و مذبوحانه‌ای از تریدینگ ویوو و رفتارهای اعتیادی.

این مورد مرا به یاد این گفتۀ جردن پیترسون می‌اندازد:

اگر در هر کاری برنده هستید، شاید صرفاً به این دلیل است که سراغ هیچ کار جدید و دشواری نمی‌روید. ممکن است برنده باشید، اما رشد نمی‌کنید و چه‌بسا که رشد‌کردن خود بزرگ‌ترین پیروزی باشد. آیا پیروزی در زمان حال ارزش آن را دارد که فرصت‌های آتی را از دست بدهیم؟

قماربازیِ بی‌حساب‌و‌کتابی که در دورۀ جمهوری وایمار در آلمان رواج داشت، نمونۀ بارزی بود از فداکردن رشد و معنا به پای پیروزی‌ها و فتوحات آنی.

متر‌و‌معیارِ ما برای معنا درهم شکسته و از این رو، نه‌تنها سرگرمِ بازی‌های اشتباهی شده‌ایم، بلکه معدود بازی‌های درستِ باقی‌مانده را هم اشتباه بازی می‌کنیم. مبارزه با فساد از زمرۀ همین بازی‌های درستی است که اشتباه انجام می‌دهیم. وقتی فساد هزینه چندانی نداشته باشد و به‌راحتیِ آب‌خوردن صورت بگیرد، وقتی تصمیمات حیاتی به کمیته‌هایی محول شود که عواقب مستقیمی متوجهِ اعضایش نباشد و در شرایطی که اصحاب قدرت و ثروت بتوانند آرای عمومی را دستکاری کنند، چگونه می‌توانیم جلوی فساد را بگیریم؟

سیستم ارز فیات فساد به بار می‌آورد و سیستمِ بی‌قید‌وشرط ارزهای فیات هم همه‌جا را به فساد و تباهی خواهد کشاند.

یک بازیِ جدید

بیت کوین می‌تواند ورق را برگرداند؛ ابتدا در مقیاس خُرد و فردی و به‌مرورِ زمان در سطحِ کلان. درجه سختی و عرضه محدود بیت کوین باعث می‌شود تا هم کارکردی اخلاقی داشته باشد (ثمره کارتان را ذخیره کرده و دست غارتگران را از داریی‌هایتان کوتاه کند) و هم رشد و بهره مالی داشته باشد.

تا پیش از این هرگز انقلابی مانند بیت کوین رخ نداده بود که بتواند تیشه به ریشه فساد موجود بزند. اما چنین انقلابی دارد به‌صورت طبیعی رخ می‌دهد، به حقوق مالکیت خصوصی احترام می‌گذارد، با نظم طبیعی سازگار است، دوست و دشمن را وامی‌دارد تا در راستای ارتقایش بکوشند و قدرت خرید حامیان خود را حفظ می‌کند و باعث می‌شود با گذشت زمان به‌طرز نامتناسبی ثروتمند شوند (البته حامیانی که مخاطرات راه را به جان می‌خرند و نه آن حامیانی که صرفاً لب و دهنند).

بیت کوین، مسئولیت‌پذیری و توسعه ــ قسمت اول: بیت کوین خود‌دوستی است.

سرمایه‌گذاری برتری به‌جز بیت کوین در قرن بیست‌ویکم پیش رویمان نیست و احتمالاً پیش از این هم نبوده و حتی در آینده هم نخواهد بود. این نقطۀ عطفی برای نوع بشر است و اگر بتوانید این فرصت را غنیمت بشمارید، می‌تواند نقطۀ عطف زندگیِ شما هم باشد.

اگر کارت‌هایی که در بازی برایتان می‌آید همیشه افتضاح است، شاید اصلاً بازی دستکاری شده باشد (شاید خودتان نادانسته باعث و بانی این مشکل هستید).

جدای از مزایایی که بازی بیت کوین دارد و صرف نظر از کارت‌های خوبی که برایتان رو می‌کند، ویژگی‌های ذاتی بیت کوین شما را وادار می‌کند که افق زمانیِ خود را وسیع‌تر کنید و در نتیجه، وارد بازی بلند‌مدتی شوید که در راستای منافع خودتان، خانواده‌تان، گروه‌ اجتماعی‌تان و مردم جهان قرار دارد.

تا به حال هیچ ابداع و اکتشافی به دست بشر صورت نگرفته که بتواند از حیث تأثیرگذاری بر ترجیحات زمانیِ شخصی به پای بیت کوین برسد ــ البته به‌جز فرزند که در مقولۀ متفاوتی می‌گنجد.

هنگامی که بتوانید حاصل دسترنج خود را با خیال آسوده برای مصارف آتی ذخیره کنید و نه‌تنها در بُعد مکان، بلکه در بُعد زمان هم بتوانید حاصل کار خود را جا‌به‌جا کنید، طرز تفکر و رفتارتان تغییر خواهد کرد.

در چنین شرایطی «فرصتی» مهیا می‌شود که وارد بازی‌های بامعناتر شوید؛ بازی‌هایی که الهام‌بخش شما هستند، در آنها به‌خوبی می‌تازید، وارد رقابت می‌شوید و شانس پیروزی دارید. امید حقیقی در اینجا نهفته است.

چنین بازی سودمندی را با حقه‌بازی‌ها و ادا ‌و ‌اصول‌هایی مقایسه کنید که به اسم بازی قالب می‌شوند و از سوی بت‌های دروغین، قماربازان، صاحب‌نظران تلویزیونی و دستگاه‌های دولتیِ سرطانی به ملت حقنه می‌شود. این امیدی دروغین و خوراکی است که نیهیلیسمِ مدرن را تغذیه می‌کند.

بازی‌های چندگانه

اما تکلیف کسانی که نمی‌توانند وارد این بازی‌های جدید شوند چیست؟

پرسش خوبی است.

اقتصاد بیت کوین حاصل‌صفر نیست، چراکه محدودیتی برای بازی‌هایی که می‌توانیم در آن ببریم یا ببازیم نیست.

اینکه هوش برای موفقیت واجب است، زیادی تنگ‌نظرانه به‌نظر می‌رسد؛ موفقیت ابعاد گوناگونی دارد و افراد بنا به دلایل متفاوتی می‌توانند در عرصه‌های متفاوتی بهتر از دیگران باشند.

برای پیشبرد فعالیت‌های فکریِ بیشتر، آن‌هم در جهانی که عمیقاً متفکرانه شده، ضریب هوشی اهمیت دارد، اما ضرورتش زیر سؤال رفته و انگار رد شده است (با اینکه چندان از نسیم طالب خوشم نمی‌آید، اما استدلال او علیه ضریب هوشی انصافاً درست است).

مایک تایسون نمونۀ بارزی است که نشان می‌دهد ضریب هوشی عامل تعیین‌کننده‌ای برای موفقیت نیست و در دنیایی که محدود و تنگ نباشد چنین نمونه‌هایی می‌توانند ظهور کنند و شکوفا شوند.

نکته کلیدی در این راه یافتن بازی‌ مناسبِ شخص شماست و چنین کوششی احتمالاً در جامعه متکثر و متنوعی ممکن است که مردمانش بتوانند با به‌کارگیریِ استعدادهای منحصر‌به‌فرد خود دست به کاوش بزنند، وارد میدان عمل بشوند، جست‌و‌جو کنند، نوآوری کنند و ارزش بیآفرینند.

کوشش برنامه‌ریزی‌شده متمرکزی در کار است که سعی دارد همه انسان‌ها را به اتوماسیون‌هایِ مطیعی تبدیل کند که با نرم‌افزار زوم از خانه دورکاری کنند، به‌طرز لجام‌گسیخته‌ای با اپلیکیشن‌ رابین‌هود دست به قمار بزنند و برای امرار معاش خود درآمد پایه جهانی دریافت کنند و در چنین جامعه‌ای می‌توان به‌راحتی توانِ شناختیِ عمومِ مردم را برحسب یک آزمون ضریب هوشی دسته‌بندی کرد ــ و در این وضعیت مردم به‌جای آنکه به دنبال امر معنادار باشند، درصددند تا آنچه را که به آنها تلقین شده دنبال کنند.

بیت کوین، مسئولیت‌پذیری و توسعه ــ قسمت اول: بیت کوین خود‌دوستی است.

در واقع این آدم‌ها [1]NPC (Non-Player Character) هستند ـ یعنی افرادی که دائماً برای یک لقمه نان سگ‌دو می‌زنند.

متأسفانه، این انسان‌ها صرفاً وجود دارند تا چرخ‌دنده‌های جهانی باشند که در آن ذخیرۀ دسترنج آدمی دیگر ممکن نیست و طبیعتاً جایی برای آگاهی اجتماعی نمی‌ماند؛ چراکه ترجیحات انسانی از قبل تعیین شده. در چنین جهانی مجبورید یا بنده‌ای مطیع باشید یا برده‌ای بی‌اختیار.

شما نمی‌توانید در این جهان وارد بازی جدیدی شوید؛ چراکه مجبورید خودتان را وقف بازیِ بقا کنید. شما وابسته‌اید و دولت تمایل دارد وابستگیتان بیشتر هم بشود. هدایت یک بره بسیار آسان‌تر است از گله گرگ‌ها.

این‌گونه نیست که تنها یک بازی برای برد و باخت وجود داشته باشد. بازی‌های فراوانی، یا به عبارت دقیق‌تر، بازی‌های خوبِ فراوانی وجود دارند؛ بازی‌هایی که متناسب با استعداد شما هستند، به‌طرز ثمربخشی شما را با دیگری درگیر می‌کنند، دوام دارند و حتی به‌مرور زمان ارتقاء می‌یابند.

ما می‌خواهیم که مردم وارد بازی‌های متعددی شوند، زیرا این کار نه‌تنها احتمال خوشبختی و رضایتشان را افزایش می‌دهد، بلکه از منظر کلی‌تر هم فرصت‌های بیشتری پیش پایشان می‌گذارد تا وارد بازی‌های بیشتری شوند و این خود به تولید ثروتِ بیشتر می‌انجامد. و بدین طریق همه منتفع خواهند شد.

اگر نتوانید پس‌انداز کنید، تنها در یک بازی گیر می‌افتید و این احساس به شما دست می‌دهد که دیگر پیشرفت نخواهید کرد.

جای شگفتی ندارد که نیهیلیسم تا این حد شایع شده است.

گذشته از این، بعید است تنها یک بازی پیش رویتان باشد. شما شغل و حرفه‌ای دارید، دوستان و اعضای خانواده در کنارتان هستند و علاوه بر پروژه‌های شخصی، فعالیت‌های هنری و ورزشی را هم دنبال می‌کنید.

آنچه گفته شد بدین معنی نیست که مردم نمی‌توانند علیه این تباهی قیام کنند. تغییر وضعیت مطمئناً ممکن است؛ گواه این ادعا کارآفرینان جدید، اینفلوئنسرها و افراد شایسته‌ای هستند که روی پای خود ایستاده‌ و وضعیت خود را ارتقاء داده‌اند.

مشکل اینجاست که «حداقل انرژیِ» لازم برای پیشرفت و موفقیت به حدی رسیده که افراد کمتر و کمتری می‌توانند خود را ارتقاء دهند و وارد این بازی‌های ظریف شوند. علاوه بر این مشکلات ساختاری، انگیزه‌های غیراخلاقی و دغل‌کاری در این بازی‌ها لحاظ نشده است.

این مشکلات باعث شکاف هر‌‌چه‌بیشتر میان برخورداران و محرومان در جامعه مدرن می‌شود؛ جامعه‌ای که به‌واسطه رسانه‌های اجتماعی در سطح جهانی درهم‌تنیده است و از این رو، تأثیرات منفی فاجعه‌باری بر دیدگاه و عملکرد مردم ایجاد می‌کند. در چنین شرایطی، مردم چاره‌ای ندارند که کم‌کم به حکومت و دولت پناه بیاورند و به آنها وابسته شوند.

بیت کوین امکان ذخیرۀ ثروت را به‌آسانی برایمان فراهم می‌کند و از این رو، بازی‌های شرافتمندانه و گوناگونی را پیش پایمان می‌گذارد. علاوه بر این، بیت کوین قدرت خرید تک‌تکِ پس‌اندازکنندگان را در گذر زمان افزایش داده و از این حیث به صندوق سرمایه‌گذاری قابل معامله‌ای شباهت دارد که به پیشرفتِ کلّیِ نوع بشر می‌انجامد. هر چه بیشتر پیشرفت کنیم و کارآیی خود را بالاتر ببریم، درگیرِ بازی‌های بیشتری خواهیم شد، روی‌هم‌رفته ثروت بیشتری تولید خواهیم کرد و هر واحد پولی ارزش بیشتری پیدا می‌کند و از این رو، فضا و قدرت تحرک بیشتری برای مصرف‌کننده و پس‌انداز‌کننده ایجاد خواهد شد.

بیت کوین همچون موج خروشانی است که تمام زورق‌ها را بالا می‌برد؛ درست برخلاف ارزهای فیات که میان طبقات اجتماعی خندقی حفر می‌کنند که با هیچ اقدامی پُر نمی‌شود.

می‌دانم که چنین راهکاری زیادی آسان به‌نظر می‌رسد، اما این‌طور نیست. ساده است. جواب در همین سادگی است. عموماً پیچیده‌ترین مسائل با راهکارهای ساده حل می‌شوند. موشکافی و دشوارسازی جواب کار نیست، سادگی کفایت می‌کند؛ نه آسانی، بلکه همین سادگی. برای کاهش وزن لازم نیست به رژیم‌های غذاییِ دشوار روی بیاورید، تنها کافی‌ست کمتر بخورید و بیشتر تحرک داشته باشید.

برای اصلاح جامعه نیازی نیست که مشتی بروکرات پیر و خرفت بیایند و بودجه‌های 2500 صفحه‌ای بنویسند و در مراسمی دهن‌پُر‌کن به قانون تبدیلشان کنند؛ حال اینکه هیچ‌کس این بودجه‌ها را نمی‌خواند. اصلاح جامعه تنها نیازمند آن است که مردم بیشتر پس‌انداز کنند و از آزادی روانی برخوردار باشند تا به میل خود و زمانی که می‌خواهند وارد یک بازی شوند.

این خود بلوغ است.

بلوغِ فردی

هرچه فردی بالغ‌تر شود، افق زمانی‌اش هم وسیع‌تر خواهد شد. هرچه بیشتر رشد کند، دوردست‌ها را واضح‌تر می‌بیند.

بلوغ تابعی از ترجیح زمانی است. هرچه ترجیح زمانی بیشتری داشته باشید، بچه‌وضع و وابسته باقی می‌مانید. و هرچه ترجیح زمانی‌تان کاهش یابد، استقلال و مسئولیت‌پذیری‌تان تقویت خواهد شد و خصائل بزرگسالانه بیشتری کسب می‌کنید.

جامعه کنونی ما مملوء از خردسالانِ به‌ظاهر بالغی است که اربابان دولتی خیر و صلاحشان را تشخیص می‌دهند.

در مقابل، هرچه بالغ‌تر شویم، واجد فردیت و ویژگی‌های اختصاصیِ بیشتری خواهیم شد. شرایط زندگی‌مان بیشتر و بیشتر شخصی می‌شود و امکان مقایسه آن با زندگیِ دیگران کمتر و کمتر خواهد شد. به زبان نمادین، باید خانه پدری را ترک کنیم و با هرج‌و‌مرجِ وجودِ خود روبه‌رو شویم.

شخص بالغ در مسیر فردیت گام بر‌می‌دارد و علاوه بر آن، می‌کوشد پیچیده‌تر و ظریف‌تر شود و ابعاد چندگانه‌ای پیدا کند. جامعه مدرن از همه ما می‌خواهد پیروان مطیعی باشیم که حاضر نیستند خانه‌ای که با قواعدِ «دولتِ پدر‌مآب» اداره می‌شود را ترک کنیم.

آنها می‌خواهند که ما را در برابر آشوبِ زندگی محافظت کنند و در ازای اطاعت و تبعیت، وعده‌های دروغینِ امنیت به تنمان بپوشانند.

هر چه که می‌گذرد، نسل بشر صغیرتر و نابالغ‌تر می‌شود.

این پیشرفت نیست؛ پسرفت است.

ارز فیات مخرب است و نظام مبتنی بر ارز فیاتِ کامل هم مخرب‌تر.

بیت کوین مظهرِ حرکتی است به‌سوی مسئولیت‌پذیری و بلوغ؛ حرکتی در راستای تبدیل‌شدن به فردی که روی پای خود می‌ایستد و با آشوبِ زندگی روبه‌رو می‌شود.

هر چه تعداد افراد قدرتمند یک جامعه بیشتر باشد، آن جامعه خود قدرتمند‌تر خواهد بود.

عبور از کودک‌منشی

بیت کوین کمک می‌کند تا روند و مسیرِ کنونی‌مان را معکوس کنیم.

نوزاد در تمام نیازهایش محتاجِ والدین است. کودک می‌تواند موقتاً از والدینش فاصله بگیرد و دوستانی برای خود پیدا کند. او با انجام این کار منافعی از دست می‌دهد، اما درعوض چیزهای زیادی به دست می‌آورد. نوجوانِ موفق باید این رویه را به نتیجۀ منطقی خود برساند و با ترک پدر و مادرش، همرنگ دیگران شود. او باید در یک گروه ادغام شود تا وابستگیِ دوران کودکی‌اش را پشت سر بگذارد. پس از این مرحله، فرد بالغِ موفق باید یاد بگیرد خود را به اندازۀ کافی از سایرین متمایز سازد.

ما، به‌عنوان بزرگسالانی مسئولیت‌پذیر، دیگر کودکِ دبستانی نیستیم که لازم باشد دائماً کسی گوشزد کند که چه کاری باید انجام دهیم. ساختار جامعه مدرن تماماً به همین روالِ دبستانی است، چراکه بروکرات‌ها نیاز دارند چیزی برای بروکراتیزه کردن در چنته داشته باشند. اگر به تنظیم‌گریِ چیزی یا کسی مشغول نباشند، پس اصلاً به چه دردی می‌خورند؟

بنابراین، آنها برای ابراز وجود حتی دست به طراحی چارچوب‌های اجتماعی و تنظیم‌گریِ پیچیده‌تری هم می‌زنند که نیازمند کنشِ همۀ افراد است و این به نوبۀ خود موجب پیچیدگی‌ بیشتر شده و تنظیم‌گری و مداخله بیشتری می‌طلبد.

این پدیده اجتماعی به شخصیت بنجامین باتن[2] شباهت دارد و این فرد مستقل و خودمختار است که در این میان قربانی خواهد شد. انسان آزاد و مستقل در چنین شرایطی توسط مقررات دست‌و‌پاگیر و مزخرفات بروکراتیک در درون حصار شیشه‌‌ایِ شکننده‌ای از «امنیت» محبوس می‌شود و عاقبت از پا در‌می‌آید.

او جرأت و جسارتش را، که برای به عهده‌گرفتن بازی‌های معنادار و متنوع ضروری است، از دست خواهد داد.

جسارت داشته باشید

شخصیت کوپر در فیلم میان‌ستاره‌ایِ کریستوفر نولان می‌گوید:

قبلا نگاهمان به آسمان بود و از جایگاهمان در میان ستارگان در حیرت بودیم. اما حالا نگاهمان به پایین است و دل‌نگران گرد‌و‌غباری هستیم که خانه‌مان را احاطه کرده است.

یک تمدن بالغ و فرهیخته قادر است دیدگاه خود را وسعت بخشد و جسارت دارد که بهتر شود. بیشتر کشف می‌کند، کارهای بیشتری انجام می‌دهد، بیشتر تولید می‌کند و تجارب بیشتری می‌اندوزد. و این‌ها را نه از روی ناچاری و پریشانی بلکه از روی کنجکاوی و شهامت انجام می‌دهد.

ما چنین شهامتی را از دست داده‌ایم. تنها در 24 ماه گذشته [دوران همه‌گیریِ کرونا]، مردم متقاعد شده‌اند که حتی سایر افراد سالم هم تهدیدی برای سلامتی‌شان به حساب می‌آیند و لازم می‌دانند از تمام انسان‌ها فاصله بگیرند، زیرا هرکسی می‌تواند یک عامل بیماری‌زایِ سیار باشد؛ که کلام صورتی از خشونت است؛ که بوق‌زدن ستایشِ هیتلر است؛ که علم چیزی است که بدان «اعتماد» دارید و اینکه امنیت به‌نحوی فضیلت است.

ارواحِ نیاکانمان اکنون از ما شرمسارند.

جای تعجب هم نیست. جسارت نیازمندِ اعتماد‌به‌نفس است و حال آنکه در شرایطی که تمام عمر روی پر قو بزرگ شده‌ایم و جامعه هم به‌گونه‌ای طراحی شده که بیشتر شبیه آسایشگاه روانی یا خانۀ سالمندان باشد، دیگر جایی برای اعتماد‌به‌نفس باقی نمی‌ماند.

باید توجه داشته باشید که این‌ها چیزهایی نیستند که حاصل دست‌های پشت‌پرده باشند، بلکه بیشتر محصولِ ارزش‌های سخیف و پیشرفت‌های جعلی هستند.

ما باید این وضعیت را تغییر دهیم:

در عوض، جسارت کنید که خطرناک باشید، جسارت آن را داشته باشید که راستگو باشید. جسارت کنید و خود را به‌صراحت اظهار کنید و بیان کنید (یا دست‌کم آگاه باشید) که چه چیزی زندگی‌تان را واقعاً موجه می‌سازد.

برای کسب اعتماد‌به‌نفس در عرصه اجتماعی اول باید مطمئن باشید که زیر پایتان سفت است. قطعیت یا اطمینان‌خاطر از نیازهای اساسیِ بشر است و برای اینکه انسان‌های معقول و معتدلی باشیم، باید این نیاز را از راه درستش برآورده کنیم. سالم‌ترین راهش این است که قادر به ذخیرۀ منابع باشیم و از این طریق ریسک عدم قطعیتِ آینده را کاهش دهیم.

مدرنیته اما همۀ ما را در شرایط بی‌ثباتی و عدم‌قطعیتِ تمام‌عیاری قرار داده است.

از طرف دیگر، بیت کوین عرشۀ ثبات است، بدونِ آنکه ادا و اطوار و مزخرفات و عناصر ناشناخته داشته باشد. بیت کوین نقشه‌ای است که به جهان واقعی شباهت دارد و فرصتی فراهم می‌کند تا وارد بازی شرافتمندانه‌ای شوید و از کارت‌های امتیازی منصفانه‌ای هم برخوردار باشید.

تأمل کردن

بیت کوین امکانی فراهم می‌کند که بتوانید امور زندگی‌تان را سبک سنگین کنید.

مدرنیته به آدمی شباهت دارد که دائماً مشغول است، همیشه استرس دارد، عجولانه پیِ چیزی می‌گردد و هیچ‌وقت هم چیز دندان‌گیری نصیبش نمی‌شود.

حتی شایسته‌ترین و تواناترین افراد هم به این معضل دچارند. آن‌قدر سرمان شلوغ است که به‌ندرت وقت این را داریم که فکر کنیم داریم واقعاً با زندگی‌مان چه می‌کنیم؟

تصور کنید عده‌ای بی‌دلیل دارند به سمتی می‌دوند. یکباره، چند نفر دیگر هم به آن‌ها ملحق می‌شوند و همه در یک جهت می‌دوند و کسی هم نمی‌داند که چرا، از کجا و به کجا می‌دوند. این زندگی مدرن است. هیچ‌کس تأملی نمی‌کند. همه ما روی این تردمیلِ‌ بی‌وقفه گرفتاریم و مثل موش آزمایشگاهی درون چرخی در حال دویدنیم و توقف به معنای فرورفتنِ در فراموشی است.

بیت کوین، مسئولیت‌پذیری و توسعه ــ قسمت اول: بیت کوین خود‌دوستی است.

شرح تصویر: جنون ازدحام در تمام عرصه‌ها این‌گونه عمل می‌کند.

برای اینکه بتوانید خلاف جریان آب شنا کنید و خود را از دیگران متمایز سازید، اول از همه به شجاعت نیاز دارید و بعد از آن، به استقلال اندیشه؛ تا بتوانید ببینید و تصمیم بگیرید.

افرادی که واجد این صفات هستند، می‌توانند از تمایل مستبدانه خود مبنی بر مقایسه دائمیِ خود با دیگران دست بکشند و به‌جای آن امروز خود را با دیروزشان مقایسه کنند.

این همان تعریف فرد مستقل و خودمختار است؛ کسی که توانایی نه گفتن دارد، در حالی که دیگران کورکورانه بله می‌گویند. یا حالت برعکس این. مانند آن مردی که در حزب نازی آلمان همرنگ جماعت نشد، بیت کوینرها هم مرا به یاد آن مرد می‌اندازند.

بیت کوین، مسئولیت‌پذیری و توسعه ــ قسمت اول: بیت کوین خود‌دوستی است.

تمایلِ طبیعی به مقایسه‌کردن خود با دیگران را (که باید در جهان به‌هم‌پیوسته امروزی تعدیلش کرد، طبق گفته دکتر پیترسون در این فصل از کتاب) در جامعه‌ای در نظر بگیرید که برای بقای خود مصرفِ لجام‌گسیخته و سوداگری در پیش گرفته؛ چراکه پس‌انداز ممکن نیست. علاوه بر این‌ها، یکسری هویت‌های جمعی هم در جامعه وجود دارد که از سوی دولت حمایت و تبلیغ می‌شود و از مسئولیت‌‌پذیریِ فردی می‌کاهد ــ در چنین شرایطی چه انتظاری می‌توان داشت؟

مرضِ مقایسه‌کردن خود با دیگران بدتر می‌شود و خدا می‌داند که به‌مرور زمان به چه چیزی تبدیل خواهد شد.

بیت کوین به شما کمک می‌کند تا بار دیگر ذهنتان را روی خود و هر چیزی که برایتان اهمیت دارد، متمرکز کنید. بله، ثروت خود را با دارایی هولدرهای گردن‌کلفت مقایسه خواهید کرد، اما هرچه که می‌گذرد، با تقویت ثروت و درآمدتان می‌توانید نفسی بکشید و خیال خود را آسوده‌تر کنید.

آیا قصد دارید پیش بروید، ارزش‌آفرینی کنید، کسب‌و‌کار راه بیندازید و آن‌قدری دربیاورید که جبران مافات کند یا می‌خواهید لم بدهید و استراحت کنید؟ شاید هم می‌خواهید خانواده تشکیل دهید؟ آیا نمی‌خواهید کسب‌و‌کار اختصاصی خودتان را در گوشه دنجی از این جهان داشته باشید؟

هنگامی اختیار و آزادی عمل دارید که امکان پس‌انداز داشته باشید.

بیت کوین خود‌مراقبتی است

اگر بتوانید محصول کار خود را در قالب یک دارایی پیچیده و فساد‌ناپذیر ذخیره کنید، در واقع آینده خود را تضمین کرده‌اید.

با انتقال ثروت خود در بُعد زمان می‌توانید در آینده به اختیار و آزادیِ عمل دست پیدا کنید. بدین ترتیب، به‌جای اینکه به فردی جبار و مستبد تبدیل شوید، با خود به توافق و سازش می‌رسید. جبّار کسی است که اختیاری ندارد یا دست‌کم این‌گونه تصور می‌کند؛ در نتیجه، به همه خشم ورزیده و حمله‌ور می‌شود. فرد جبار تصرف می‌کند، به اجبار روی می‌آورد و کاستی‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهد.

آیا منصفانه با خود گفتگو می‌کنی؟ یا جباری هستی که همچون برده با خود رفتار می‌کند؟

بیت کوین مشکل ماجرا نیست؛ حال آنکه امید در مردم برانگیخته و خیل مشتاقانِ خستگی‌ناپذیرِ آن در رسوا‌کردن کلاهبرداران و آموزش رایگان مردم کوشیده‌اند. مشکل از همان نظام مالی سنتی است.

نگذارید این گندم‌نمایانِ جو‌فروش،حامیان بانک‌های مرکزی و بروکرات‌ها در ذهنتان فرو کنند که بیت کوین و ملحقاتش سمی است.

بیت کوین و بیت کوینر‌ها البته برای امپراتوری دروغ‌ و تمام اعوان و انصارش سمی هستند.

بیت کوین پس‌انداز است. بیت کوین مسئولیت‌پذیری است.

پس‌انداز به معنای واقعی کلمه سنگ‌بنای جامعه است، زیرا نسبت به آینده خاطرجمعتان می‌کند. عملکردتان بسته به اینکه از موضع آرامش و اطمینان ناشی از مالکیت است یا از روی یأس و مظلوم‌نمایی، بسیار متفاوت خواهد بود.

مسئولیت‌پذیری نیز به‌معنای واقعی کلمه سنگ‌بنایِ رفتارِ کارکردیِ بشر و قیدی است طبیعی که آزادیِ بی‌حدو‌حصر را محدود می‌کند. در مقیاسی کلان، مسئولیت‌پذیری امکان ساخت جامعه‌ای غنی و اخلاقی را فراهم می‌سازد که قیودی سالم دارد و از ارکان قدرتمندی نیز بهره‌مند است.

چه کارهایی می‌توانیم از روی عشق برای خانواده، گروه‌های اجتماعی و جهان انجام دهیم؟

بیت کوین پس‌انداز است.

بیت کوین مسئولیت‌پذیری است.

بیت کوین اخلاقی است.

بیت کوین خوددوستی است.

به همین سادگی!


[1] NPC: اصطلاحی است در بازی‌های کامپیوتری که به کارکترهایی گفته می‌شود که از سوی کاربر کنترل نمی‌شوند. در فرهنگ فضای مجازی هم به افرادی گفته می‌شود که صاحب منش و عقائد شخصی نیستند و پیوسته از ترندها و مُد زمانه پیروی می‌کنند.

[2] بنجامین باتن (Benjamin Button) یک شخصیت داستانی است که پیر به دنیا می‌آید و با گذر زمان جوان‌تر می‌شود.

بروکر های پیشنهادی

صرافی های پیشنهادی

مطالب مشابه مجله خبری

موارد بیشتر مشاهده همه

دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید(0نظر)

امتیاز شما:

از 5

( )

امتیازی ثبت نشده

نظر خود را بنویسید