آیا تا به حال شده که یک مشاوره مالی به شما بگوید باید پول بیشتری در بیاورید؟ این عقیده آنچنان در ذهن افراد سختکوش تمام مردم جهان ریشه دوانده که بخش لاینفک هر برنامه کاری شده است.
این حرفها به قدری تکرار شده که عملاََ بخشی از فرهنگ کار شده است. یک موقعیت کارمندی گیر بیاورید، سهم 401 خود را به حداکثر برسانید ( شاید کارفرمای شما به 3 درصد رضایت دهد)، چند صندوق سرمایهگذاری مشترک خوشنام انتخاب کنید، آنگاه بنشینید و رشد پولتان را تماشا کنید. اکثر مردم این مسیر را بهصورت خودران میروند، بیآنکه چندوچونی کنند و از ریسکهای آن مطلع شوند.
این مطلب یکی از نوشتههای پارکر لویس (Parker Lewis) است که برای اولین بار توسط ایران بروکر ترجمه میشود. برای مطالعه متن اصلی میتوانید به این لینک مراجعه کنید.
درحالِحاضر خیلیها این فعالیت را نوعی پسانداز میبینند، اما واقعیت از این قرار است که مالی سازی باعثشده افراد بهجای پسانداز برای دوره بازنشستگی، سرمایه خودشان را بهطور مستمر در معرض ریسک قرار بدهند. وضعیت طوری شده که سرمایهگذاری مالی برای بسیاری به دومین شغل تمام وقت تبدیل شده است.
مالی سازی آنچنان نادرست جا افتاده است که مرز میان پسانداز (بدون ریسک) و سرمایهگذاری (ریسکپذیری) مبهم شده است؛ تا آنجا که اکثر مردم فکر میکنند این دو فعالیت یکی هستند. باور به اینکه مهندسی مالی شرط لازم برای یک دوره بازنشستگی رضایتبخش است، احتمالاََ فاقد تأیید عقل سلیم است؛ با این حال بدل به خرد جمعی شده است.
در طول چند دهه گذشته، اقتصاد در همه جای دنیا بهویژه در جهان توسعهیافته (مخصوصاََ ایالات متحده) بهطور فزایندهای، مالی شده است. افزایش مالی سازی جز لاینفک ایدهای است که به شما میگوید باید بیشتر پول در بیاورید. البته خود این ایده ــــ که « شما باید پولتان را بیشتر کنید»ـــ فقط در قالب یک آگاهی همهگیر و رایج بروز یافت؛ زیرا همه بهطور مشابه، مشمول این قاعده میشوند که پول در طول زمان ارزش خود را از دست میدهد.
کاهش ارزش پول ← نیاز به درامدزایی بیشتر ← نیاز به محصولات مالی تا درامدزایی بیشتر شود ← تکرار این فرایند!
حد و میزان این نیاز، تابعی از کاهش ارزش پول در طول زمان است؛ البته این فقط نقطه آغاز است، تأسفبار این است که بانکهای مرکزی عمداََ این برایند را مهندسی میکنند. اکثر بانکهای مرکزی جهانی، هدفشان این است که ارزش پول محلی خود را هر ساله تقریباََ دو درصد کم کنند و این کار را با افزایش عرضه پول انجام میدهند.
چرا و چطور این مسئله کماهیمت تلقی میشود؛ این واقعیتی تلخ است که اکنون شاهد نتایجش هستیم. بهجای اینکه برای روز مبادا به شیوه معمول پسانداز کنیم در صندوقهای بازنشستگی سرمایهگذاری میکنیم و خود را در معرض ریسکهای ثابت آن قرار میدهیم. ما غالباََ این کار را بهخاطر عقب نماندن از تورمی که بانکهای مرکزی ایجاد میکنند، انجام میدهیم.
این تابعِ تقاضا به دست بانکهای مرکزی هدایت میشود، به اینصورت که ارزش پول را کاهش میدهند تا افراد را به چنین سرمایهگذاری ترغیب کنند. این اقتصادِ بیشازحد مالیشده نتیجه منطقیِ تورم پولی است و افراد را به ریسکپذیری دائمی و رویگردانی از پسانداز واداشته است. سیستمی که از پساندازکردن انگیزهزدایی میکند و افراد را به سمت موقعیتهای ریسکی سوق میدهد و بیثباتی ایجاد میکند. همچنین نه مولد است و نه پایدار!
این مسئله حتی پیش چشم افراد تازهکار هم باید روشن باشد. ساختار تشویقی زهوار دررفته واسطه پولی که زیر بنای تمامی فعالیتهای اقتصادی است، همان سُمبه پُرزوری است که جریان اقتصاد را به سوی مالی سازی و مهندسی مالی هدایت میکند.
در سطح بنیادی، هیچ مشکل ذاتی در خصوص شرکتهای سهامی، ارائهدهندگان اوراق قرضه یا بهطور مشابه هر وسیله سرمایهگذاری تجمیعی وجود ندارد. حتی شاید ابزارهای سرمایهگذاری فردی ممکن است به لحاظ ساختاری نقص داشته باشند، اما ممکن است ابزارهای سرمایهگذاری تجمیعی و تخصیص سرمایه، ارزش خلق کنند.
بحث ما نه راجع به خطرات سرمایهگذاری تجمیعی است و نه وجود داراییهای مالی؛ بلکه مشکل اساسی میزان مالیشدن اقتصاد است. این وضعیت، بیشازپیش پیامد واکنشهای عقلانی به ساختار پولی درب و داغان و دستکاری شده، است.
چه اتفاقی رخ میدهد وقتی میلیونها فعال بازار میفهمند که پولشان بطور مصنوعی، درعینِحال عمداََ، مهندسی میشود تا هر سال 2 درصد از ارزشش را از دست بدهد؟ یا باید کاهش حتمی ارزش پول را پذیرفت یا تلاش کرد به بهای پذیرش ریسک از تورم عقب نماند. یعنی چه؟ یعنی اینکه پول را باید سرمایهگذاری کرد و آن را در معرض ریسک قرار داد؛ زیرا سیر کاهشی ارزش پول هرگز از بین نمیرود. این چرخه همواره پابرجا است.
مردم در اصل بهخاطر شغل اصلیشان تن به ریسک میدهند و سپس یاد میگیرند که روی پساندازهایشان ریسک کنند تا از تورم جا نمانند. آنها مثل همسترها در تلاشی بیهوده فقط دور خود میچرخند. با تمام قوا بدوید تا همان جا که بودید بمانید. شاید احمقانه بهنظر برسد اما این حقیقت تلخ زندگی امروزیمان است.
پس انداز در برابر ریسک
مادامی که رابطه میان پسانداز و ریسک، بد فهمیده شود، هرکس که پسانداز میکند ناچار تن به ریسک میدهد. ریسک یعنی صرف زمان و انرژی برای کاری که دیگران آن را ارزشمند میپندارند تا بهخاطر آن برای شما پرداختی کنند. این کار با آموزش، یادگیری و سرانجام تبحر در مهارتی که دیگران برای آن ارزش قائل هستند، شروع میشود.
ریسککردن دقیقاََ یعنی همین زمان و انرژی را در راه کوششی صرف کنیم که معطوف به کسب درآمد و تولید ارزش برای دیگران است؛ درعینِحال بهطور ضمنی بپذیریم که آینده به درجات بسیار بالایی همراه با عدم قطعیت است. اگر این کوشش تمام و کمال انجام شود، میتواند به یک کلاس درس، یک محصول در قفسه، پرفرمونسی در سطح جهانی، یک روز کامل کارِ یدی یا هرچیزی که دیگران برای آن ارزش قائل هستند، ختم شود. این ریسک به این امید و انتظار ختم میشود که دیگران مزد زمان صرفشده و ارزش تولیدشده به دست شما را پرداخت کنند.
مزد عمدتاََ با پول پرداخت میشود؛ زیرا پول بهعنوان کالایی اقتصادی این امکان را فراهم میکند که افراد ارزش خودشان را به طیف گستردهای از ارزش خلقشده به دست دیگران تبدیل کنند. در جهانی که پول دستکاری نمیشود، پسانداز پولی را به بهترین وجه میتوان مابهالتفاوت میان ارزشی که برای دیگران تولید میشود و ارزشی که از دیگران مصرف میکنیم، تعریف کرد.
پسانداز حقیقتاََ مصرف یا سرمایهگذاری است که به آینده موکول میشود؛ یا بهعبارت دیگر مازاد چیزی است که فرد تولید کرده اما هنوز آن را مصرف نکرده است. اما جهانی که امروز در آن زندگی میکنیم اینطور نیست، پول مدرن خرمگس معرکه است.
بانکهای مرکزی بیشازپیش پول خلق میکنند که باعثشده ارزش پسانداز همواره تنزل یابد. کل ساختار تشویقی پول دستکاری شده است، مانند درستی کارت امتیازی که مشخص میکند چه کسی چه ارزشی را خلق و چه ارزشی را مصرف کرده است. ارزشی که امروز خلق میشود مسلم میدارد که در آینده قدرت خرید کمتری دارد؛ چون بانکهای مرکزی واحدهای بیشتری از ارز را بهصورت خودسرانه توزیع میکنند.
پول ذاتاََ مایل است که ذخیره ارزش باشد نه اینکه در یک اقتصاد پولی مالی سازی و مهندسیشده به دست بانکهای مرکزی ارزشش را از دست بدهد. کاهش ارزش پول باعث شده همه ما ناخواسته تن به ریسک ابزاری دهیم که قرار است جایگزین پسانداز شود. تحمیل ریسک به تمامی افراد در یک نظام اقتصادی نه طبیعی است و نه برای کارایی یک اقتصاد امری بنیادین است؛ بلکه برعکس برای ثبات کل سیستم اقتصادی مضر است.
خود ریسکپذیری بهعنوان یک کارکرد اقتصادی فینفسه امری مولد، ضروری و اجتنبابناپذیر است. زمانی ناسالم میشود که افراد ناچار میشوند ریسک را بهعنوان محصول جانبی تولید پول توسط بانکهای مرکزی بپذیرند تا ارزش پولشان کاسته نشود، خواه کسانی که ریسک میکنند از علت و معلول آگاه باشند یا خیر.
ریسکپذیری زمانی مثمر ثمر است که ارادی، داوطلبانه و در راستای انباشت سرمایه باشد. زمانی که تفاوت میان سرمایهگذاری مولد و آن نوع سرمایهگذاری که بهخاطر تورم پولی انجام میپذیرد روشن میشود، آنگاه حقیقت را با چشمانتان خواهید دید. سرمایهگذاری مولد بهطور طبیعی زمانی اتفاق میافتد که فعالان بازار برای بهبود زندگی خود و اطرافیانشان تلاش میکنند. انگیزهای ریسکپذیری در بازار آزاد از پیش وجود دارد. اما وقتی بانک مرکزی مداخله میکند، دیگر چیزی را نمیتوان بهدست آورد و بسیاری از چیزها را میتوان از دست داد.
ریسکپذیری زمانی غیرمولد میشود که بیشتر ناشی از وضعیت گروگانگیری باشد تا برامده از اراده آزاد. واضح است که این وضعیت زمانی رخ میدهد که سرمایهگذاری بهخاطر کاهش ارزش پول اتفاق میافتد. توجه داشته باشید که 100 درصد تمام سرمایهگذاریهای آینده از پسانداز ناشی میشود. دستکاری انگیزههای پولی، علیالخصوص ایجاد مانع برای پسانداز، صرفاََ زمانبندی و شرایط سرمایهگذاری آتی را مختل میکند. این وضعیت به ناچار بازی پُردردسری را ایجاد میکند که در آن هیچکس نمیخواهد پول نگهدارد، چون ارزشش را از دست میدهد.
فکر میکنید جهان چه نوع سرمایهگذاری تولید میکند؟ بانک مرکزی بهجای ارائه مشوقهای مناسب برای پسانداز با چاپ بیشازاندازه ارز، چرخهای از ریسکپذیری ثابت را بهوجود میآورد؛ بهطوری که اکثر پساندازها تقریباََ بلافاصله در معرض ریسک قرار میگیرند و در داراییهای مالی سرمایهگذاری میشوند.
این سرمایهگذاری مستقیماََ یا به دست یک فرد یا غیرمستقیم توسط یک موسسه مالی سپردهپذیر، انجام میپذیرد. بدتر از آن، این دو عملیات به قدری گیج و درهم آمیخته شدهاند که اکثر مردم، سرمایهگذاریها بهویژه سرمایهگذاری در داراییهای مالی را به چشم پسانداز میبینند.
بیتردید، سرمایهگذاریها (در دارایی مالی یا غیر آن) همردیف پسانداز نیستند و در خصوص ریسکپذیری که بانکهای مرکزی ایجاد میکند، هیچچیز طبیعی و عادی وجود ندارد. هرکسی با عقل سلیم و تجربه جهان واقعی به سادگی این مسئله را درک میکند. حتی اینکه پول هر ساله ارزش خودش را از دست میدهد، آگاهی از این موضوع است که چنین رفتاری برانگیخته میشود و تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند.
همه ما ناچار شدیم این دو راه ساختگی را بپذیریم. این ایده که شما باید پولتان را بیشتر کنید، بزرگترین دروغی است که به شما گفته شده است و به هیچوجه درست نیست. بانکهای مرکزی این دو راه کاذب را ایجاد کردند. بزرگترین حیلهای که بانکهای مرکزی تاکنون انجام دادهاند، این است که جهان را متقاعد کردند که افراد باید دائماً برای حفظ ارزشهایی که از قبل ایجادشده (و ذخیره شدهاند) ریسک کنند.
این دیوانهکننده است و تنها راهحل عملی این است که شکل بهتری از پول را بیابیم که ناهمگونی منفی ذاتی کاهش ارزش سیستماتیک ارز را نداشته باشد. این همان چیزی است که بیت کوین نشان میدهد. شکل بهتری از پول که برای همه افراد مسیری قابل اطمینان تدارک میبیند تا از چرخه باطل همسترگونه خارج شوند.
مالی سازی بزرگ
چه این بازی را متقلبانه در نظر بگیریم یا چه اقرار کنیم که کاهش مستمر ارزش پول یک واقعیت است، اقتصادها در سرتاسر جهان ناچارند خود را با جهانی که در آن، پول ارزش خود را از دست میدهد، وفق دهند. هرچند هدف این است که سرمایهگذاری و رشد به طرف تقاضای کل سوق یابند، اما وقتی مشوقهای اقتصادی بهدست نیروهای برونزا دستکاری میشوند، همواره پیامدهای ناخواستهای پدید میآیند.
حتی شاید بدبینترین افراد آرزو میکنند که مشکلات جهان را بتوان با چاپ پول حل کرد، اما خب فقط کودکان به قصههای جنوپری اعتقاد دارند. بهجای چاپ پول و نابودی سحرآمیز مشکلات، این جعبه جادویی را باید بارها و بارها در جاده لگدمال کرد. اقتصادها بهطور ساختاری و همواره بر اثر خلق پول دگرگون شدهاند.
فدرال رزرو شاید فکر میکند که میتواند با چاپ پول سرمایهگذاری مولد ایجاد کند، اما آنچه روی دستمان گذاشته سرمایهگذاری بیمار و اقتصادی بیشازحد مالیشده است. اقتصادها بهخاطر کاهش ارزش پول و و تأثیر آن بر دستکاری در هزینه اعتبار بهطور فزایندهای مالی شدهاند. باید کور باشید تا این ارتباط را نبینید: رابطه علت و معلولی میان پولی که خلق میشود تا ارزشش را از دست بدهد با انگیزهزدایی از نگهداری پول و رشد سریع داراییهای مالی که در حوزه نظام اعتباری قرار میگیرد.
بانکداری و صنایع مدیریت ثروت با همین عملکرد مثل ویروس گسترش یافتهاند. آنها مانند ساقی مواد مخدر عمل میکنند که بار اول متاع خود را رایگان عرضه میکند تا بازارش را بسازد و بعد با معتادکردن افراد، برای خودشان تقاضا ایجاد میکنند. فدرال رزرو و اقتصاد مالی سازی شده جهان توسعهیافته از طریق تورم پولی درست همین کار را میکنند.
وقتی پول خلق میشود تا ارزشش را از دست بدهد، بازارهایی برای محصولات مالی پدید میآیند که اگر داستان از این قرار نبود، چنین اتفاقی نمیافتاد. محصولاتی پدید آمده است که به مردم کمک میکند با مهندسی مالی راه خود را از چالهای که فدرال رزرو برای آنها کنده است، جدا کنند. نیاز به ریسک و تلاش برای ایجاد بازده پدید آمده است تا جایگزین چیزی شود که از طریق تورم پولی و مالی سازی از دست میرود.
بخش مالی به مرور زمان درصد بیشتری از اقتصاد را به خود اختصاص داده است؛ زیرا در دنیایی که پول دائما تضعیف میشود، تقاضای بیشتری برای خدمات مالی بهوجود میآید. خدمات مالی از قبیل: سهام، اوراق قرضه شرکتهای سهامی، اسناد خزانه، اوراق قرضه دولتی، صندوق سرمایهگذاری مشترک، ایتیافهای سهامی، ایتیافهای اوراق قرضه، ایتیافهای اهرمی، ای تیافهای سه اهرمی، اوراق بهادار تحت پشتوانه تسهیلات رهنی، وثیقه تعهدات بدهی، مبادله نکول اعتبار و غیره. تمامی این محصولات نشانگر مالی سازی اقتصاد هستند و هنگامی که کارکرد پول معیوب میشود، نرخ تقاضا برای آنها بالاتر میرود.
در حالیکه اکثریت قریببهاتفاق فعالان بازار به دلیل عادیسازی نرخ تورم دو درصدی سالانه توسط فدرال رزور به خواب رفتهاند، اما بیایید پیامد این سیاست را در طول یک یا دو دهه در نظر بگیرید. این روند باعث میشود که طی 10 یا 20 سال، 20 الی 35 درصد از ارزش پسانداز بهصورت مرکب کم شود. حالا تصور کنید همه افراد جامعه در شرایطی قرار بگیرند که بخواهند این 20 الی 30 درصد از پسانداز خود را با بازآفرینی یا جایگزینی حفظ کنند، آنگاه چه اتفاقی رخ میدهد؟
تأثیر جمعی این رخداد منتهی به حجم عظیمی از سرمایهگذاری ناسالم میشود؛ سرمایهگذاری در فعالیتهایی میشود که اگر افراد مجبور نبودند زیان آینده پسانداز کنونیشان را جبران کنند، تن به چنین ریسکهای نابخردانهای نمیدادند.
در سطح فردی پزشک، پرستار، مهندس، معلم، قصاب، بقال و غیره، تبدیل به سرمایهگذار مالی شدند و حجم زیادی از پسانداز مالیشان را در محصولات مالی وال استریت سرمایهگذاری میکنند. در نگاه اول چنین تصور میشود که محصولات مالی هیچ ریسکی ندارند در صورتی که قطعاََ حامل ریسک هستند.
برای معاملهگران روزانه چندوچون این روند، یک راز است و اصلاََ برایشان اهمیتی ندارد؛ چون این شیوهای است که در دنیا رایج است و همه بر اساس آن عمل میکنند. خیالتان راحت، همهچیز به فاجعه ختم خواهد شد، اما اکثر افراد بر آن هستند که سرمایهگذاری در داراییهای مالی فقط یک راه بهتر برای پسانداز است و سر همین باور میزان چنین رفتاری بالا رفته است.
آنچنان از سبد سرمایهگذاری متنوع سخن میگویند که تو گویی نه ریسکی در آن میبیینند نه اصلاََ آن را فعالتی ریسکپذیر میدانند. مادامی که این رویه غلط پابرجا بماند، انتخاب شما یا تندادن به ریسک توسط سرمایهگذاری است یا به حال خودگذاشتن پساندازتان در یک واسطه پولی است که روزبهروز قدرت خریدش کمتر میشود. از یک منظر واقعی، پساندازگرایانه به هر راهی که برویم در چاله خواهیم افتاد، بازی دلهره آوری که یا مجبوریم تن به آن دهیم یا از آن کناره گیریم؛ اما در هر دو صورت بازنده میدان هستیم.
پیامد انگیزهزدایی از پسانداز
زندگی در جهانی که پول ارزش خود را در آن از دست میدهد، یک حلقه بازخورد تقویتکننده منفی ایجاد میکند؛ با حذف امکان پسانداز پول بهعنوان یک برنامه موفق مالی، تمامی پیامدها در مجموع بسیار تیرهوتار خواهند شد. وقتی پول مهندسی میشود تا ارزشش را از دست بدهد، پساندازکردن بدل به یک تهدید میشود. البته مردم این کار را انجام میدهند و بهخاطر همین، همواره در این بازی یک دست عقبتر هستند.
ریسکپذیری مستمر هم وقتی جایگزینی اجباری برای پسانداز میشود مشمول همین قاعده است. عملاََ وقتی پساندازکردن پول هیچ بردی محسوب نمیشود آنگاه تمام راندهای این بازی بهدست بازنده تبدیل میشوند.
بهیاد آورید هر فردی که پولی داشته باشد در وهله اول برای بهدستآوردن آن، تن به ریسک داده است. انگیزه مثبت برای پسانداز (نه سرمایهگذاری) به این معنی نیست که به افراد بهخاطر ریسکنکردن پاداش تعلق گیرد؛ بلکه کاملاََ برعکس، افراد پاداش میگیرند به این خاطر که پیشتر ریسک کردند و اکنون این انتخاب را دارند که پول خود را پسانداز کنند، بدون آنکه در آینده قدرت خریدش کاهش یابد.
در یک بازار آزاد، ارزش پول ممکن است در یک افق زمانی خاص افزایش یا کاهش یابد، اما تضمین این که پول ارزش خود را از دست میدهد این پیامد زیانبار را دارد که اکثر افراد فاقد پسانداز واقعی خواهند شد. از آنجایی که پول ارزش خود را از دست میدهد، غالباََ چنین پنداشته میشود که هزینه فرصت خیابانی یک طرفه است. میگویند که پولهایتان را خرج کنید؛ زیرا فردا قدرت خریدش را از دست میدهند.
ایده نگهداری پول ( که سابقاََ به پسانداز مشهور بود) در محافل مالی اصلی اینطور تلقی میشود که کاری احمقانه است؛ زیرا پول در گذر زمان ارزش خود را از دست میدهد. چقدر باید دیوانه بود که اینکار را کرد؟ با اینکه خود پول تمایل دارد ذخیره ارزش باشد، اما هیچکس دلش نمیخواهد آن را نگهدارد؛ چون ارزهای رایج امروزی خلاف ذخیره ارزش عمل میکنند. بهجای اینکه دنبال شکل بهتری از پول باشیم، همه فقط دنبال سرمایهگذاری هستیم.
«من هنوز معتقدم پول نقد نسبت به سایر گزینهها، بهویژه آنهایی که ارزش خود را حفظ میکنند یا ارزش خود را در طول دورههای تورمی افزایش میدهند، زباله هستند.»
ری دالیو (آوریل 2022)
حتی حرفهایترین سرمایهگذاران وال استریت نیز در معرض تصمیمات بیخرادنه هستند و ممکن است احمقانه رفتار کنند. ریسککردن بهخاطر تورم بهتر از خرید بلیط لاتری نیست، حتی شاید بدتر باشد؛ چون عاملی بازدارنده از پسانداز محسوب میشود. زمانی که مشوقهای پولی معیوب هستند اندازهگیری و ارزیابی هزینه فرصت اقتصادی دشوارتر میشود.
تصمیماتی که امروزه گرفته میشود بهخاطر همین انگیزههای ضعیف و مخدوش، منطقی بهنظر میرسند. تصمیمات سرمایهگذاری و خرید داراییهای مالی صرفاََ به این دلیل اتخاذ میشوند که انتظار میرود دلار ارزش خود را از دست بدهد. اما پیامد آن فراتر از پسانداز و سرمایهگذاری است. وقتی تمایل پول به اینکه ذخیره ارزش باشد تأمین نشود، هر تصمیم اقتصادی مخرب و زیانبار میشود.
وقتی پول دائماََ ارزش خودش را از دست میدهد، تمامی تصمیمات که برای هزینه و خرجکردن گرفته میشود از جمله مخارج روزانه، در مقایسه با تصمیم برای سرمایهگذاری بدل به سوگیری منفینگر میشود. با بازتعریف یک هزینه فرصت بسیار مشخص برای پولی که قرار است در مخارج روزانه هزینه شود (بهعبارت دیگر انگیزه برای پسانداز)، محاسبات ریسک هر فرد ضرورتاََ تغییر میکند.
هر تصمیم اقتصادی زمانی صریحتر میشود که پول به کارکرد اصلی خود که «ذخیره ارزش است»، عمل کند. وقتی از روی اطمینان انتظار رود که واسطه پولی اگر ارزشش بالا نرود ، دستکم ارزش خود را حفظ کند، آنگاه تصمیمات هزینه در مقایسه با پسانداز متمرکزتر و توسط یک ساختار تشویقی بهتر، آگاهانهتر میشود.
«یکی از بزرگترین خطاها این است که سیاستها و برنامهها را با توجه به نیاتشان و نه پیامدشان بسنجیم» میلتون فریدمن
این جهانی است که اقتصاددانان کینزی از آن میترسند و معتقدند که اگر مردم انگیزه پسانداز داشته باشند، سرمایهگذاری نمیکنند. آن نظریه ناقص میگوید اگر مردم به ذخیرهکردن پول تشویق شوند، دیگر کسی خرج نمیکند و سرمایهگذاریهایی که ضروری تلقی میشوند، انجام نخواهد پذیرفت.
اگر کسی پولی خرج نکند و سرمایهگذاریهای ریسکی انجام نپذیرد، نرخ بیکاری رشد میکند! این حرفها واقعاََ نظریات اقتصادی برای کلاس درس هستند، اما در عمل، هرچند مخالف با کینزیهایی است، جهانی که در آن انگیزه برای پسانداز وجود دارد ریسک میتواند پذیرفته شود.
علاوهبر این، کیفیت سرمایهگذاری در چنین جهانی بهتر هم خواهد بود؛ زیرا مصرف و سرمایهگذاری هر دو از قیمت تحریفنشده بهرهمند خواهند بود و هزینه فرصت پول به روشنی توسط بازار آزاد قیمتگذاری میشود. وقتی تمامی تصمیمات راجع به هزینهها بر اساس انتظار قدرت خرید بیشتر در آینده (نه کمتر) ارزیابی میشود، سرمایهگذاری به سوی مولدترین فعالیتها سوق پیدا میکند و مصارف روزانه با بررسی دقیقتری فیلتر میشوند.
برخلاف این رویه، وقتی تصمیم به سرمایهگذاری به شدت متأثر از گرایش به ذخیرهنکردن دلار باشد، سرمایه شما مالی سازی میشود. زمانی که ترجیحات مصرف با این انتظار هدایت شوند که پول ارزش خود را بهجای افزایش، از دست میدهد، سرمایهگذاریهایی برای تأمین آن ترجیحات تحریفشده انجام میشود.
در نهایت، مشوقهای کوتاهمدت بر انگیزههای بلندمدت غلبه میکنند. شرکتهای مستقر نسبت به تازهواردها ترجیح داده میشوند و اقتصاد دچار رکود میشود که بهطور فزایندهای به مالی سازی، تمرکز و مهندسی مالی دامن میزند تا اینکه زمینهساز سرمایهگذاری مولد باشد. این یک سیر عللی معلولی است که رفتارهای آگاهانه به نتایجی ناخواسته اما قابلِپیشبینی منتهی میشود.
در این وضعیت پولدرآوردن بیارزش میشود و مردم کارهای احمقانه انجام میدهند؛ زیرا انجام کارهای احمقانه حتی اگر تشویق هم نشوند منطقی جلوه میکنند. افرادی که این کارهای احمقانه را انجام نمیدهند و پول خود را پسانداز میکنند، ناچاراََ تن به ریسک بزرگی میدهند؛ زیرا پساندازشان ارزش خودش را از دست میدهد.
وقتی از پسانداز انگیزهزدایی میکنید از بیدارشدن در دنیایی که در آن، معدود افرادی پولشان را پسانداز میکنند، متحیر نشوید.
شواهد تجربی دقیقاََ این امر را نشان میدهد؛ علیرغم اینکه چقدر این امر یک استاد اقتصاد را مبهوت سازد، فقدان پسانداز که ناشی از انگیزهزدایی از پسانداز است، ریشه اصلی شکنندگی نظام مالی کنونی است.
پارادکس عرضه پول ثابت
فقدان پسانداز و ناثباتی اقتصادی همگی ناشی از مشوقهای ضعیف ارز اصلی است و این مشکلی اساسی است که بیت کوین آن را حل میکند. با حذف امکان تنزیل ارزش پول، مشوقهای ضعیف و ناکارآمد نظم و آرایش میگیرند. فقط 21 میلیون بیت کوین وجود دارد و این امر به تنهایی آنقدر قوی است که روند مالی سازی را معکوس کند. هرچند هر بیت کوین به 100 میلیون واحد ( یا تا 8 رقم اعشار) قابل تقسیم است، اما عرضه اسمی بیت کوین به 21 میلیون واحد محدود شده است.
بیت کوین را میتوان (اگر افراد بیشتری بهعنوان استاندارد پولی خواهان آن باشند) به واحدهای کوچکتر و بسیار کوچکتر تقسیم کرد، اما کسی نمیتواند خودسرانه بیت کوین بیشتری تولید کند. وضعیت نهایی را در نظر بگیرید، زمانی که کل 21 میلیون بیت کوین در گردش است، از نظر فنی، بیش از 21 میلیون بیت کوین را نمیشود پسانداز کرد، اما نتیجه از این قرار است که 100 درصد کل بیت کوین همواره توسط شخصی در مقطع زمانی نگهداشته شده است. بیت کوین یا کسری از آن از فردی به فرد دیگر یا شرکتی به شرکت دیگر انتقال داده میشود اما کل عرضه آن ثابت خواهد ماند.
با خلق دنیایی که در آن، پول عرضه ثابتی دارد، بهطوریکه نمیتوان کمتر یا بیشتر پسانداز کرد، انگیزه و تمایل به پسانداز بهطور قابلِمشاهدهای در سطح فردی، رشد خواهد کرد. این وضعیت تناقضآلود است؛ اگر از یک پول خاصی در مجموع نتوان خیلی پسانداز کرد، آنگاه افراد زیادی بهصورت فردی آن را پسانداز خواهند کرد.
از یک سو شاید حقیقتی ساده باشد که افراد برای چیزهای کمیاب ارزش قائل هستند. اما در واقع، این امر بیش از هرچیزی تبیینی راجع به این موضوع است که انگیزه برای پسانداز، پساندازکننده ایجاد میکند، حتی اگر پول زیادی در مجموع نتواند پسانداز کند. همچنین اگر قرار است کسی پساندازی داشته باشد، باید شخص دیگری باشد که پسانداز موجود را خرج کند.
در نهایت تمام مصارف و سرمایهگذاری از پسانداز ناشی میشوند. انگیزه برای پسانداز، پساندازکننده ایجاد میکند و وجود پسانداز بیشتر به نوبه خود افراد بیشتری را به سوی ابزار مصرف و سرمایهگذاری سوق میدهد.
در سطح فردی اگر کسی انتظار داشته باشد که قدرت خرید یک واحد پولی افزایش یابد، او بهطور عاقلانهای مصرف یا سرمایهگذاری را به تعویق میاندازد. این انگیزه پسانداز که پساندازکننده خلق میکند، مصرف یا سرمایه گذاری را ملغی نمیکند؛ صرفاََ این تضمین را میدهد که وقتی انتظار میرود قدرت خرید در آینده بیشتر شود و نه کمتر، تصمیمگیری با موشکافی و ریزبینی بیشتری اتخاذ شود. تصور کنید هر فردی با این سازوکار تشویقی عمل کند در مقایسه با وضعیت متضادش که اکنون برقرار است.
هرچند کینزیها نگران هستند که افزایش ارزش پول باعث شود انگیزه مصرف و سرمایهگذاری بهخاطر پسانداز کاهش یابد و کل اقتصاد دچار زیان شود؛ اما بازار آزاد عملاََ بهتر از نظریات ناقص کینزیها راه خود را میرود.
در عمل ارزی که ارزشش سیر افزایشی دارد، هر روز برای تسهیل مصرف و سرمایهگذاری میتواند استفاده شود؛ زیرا انگیزهای برای پسانداز وجود دارد. در این شرایط تقاضای بالا برای مصرف و سرمایهگذاری برخاسته از ترجیح زمانی مثبت و حضور مشوق آشکار برای پسانداز است. همه افراد همواره در تلاش هستند که پول دیگران را بهدست بیاورند و همه باید هر روز کالاهای واقعی را مصرف کنند.
سیف الدین آموس در کتاب استاندارد بیت کوین بهطور مفصل اصطلاح ترجیح زمانی را توضیح داده است. هرچند کتاب را باید بهطور کامل خواند و هیچ خلاصهای حق مطلب را ادا نمیکند. افراد یا ترجیح زمانی کم دارند (به آینده بیشتر از حال وزن میدهند) یا ترجیج زمانی بالا دارند (به حال بیشتر از آینده وزن میدهند)، اما همه افراد ترجیح زمانی مثبت دارند.
پول صرفاََ وسلیهای مفید برای هماهنگکردن فعالیتهای اقتصادی لازم است تا چیزهایی تولید شود که مردم در زندگی روزمره به آنها نیاز دارند. با فرض اینکه زمان امری ذاتاََ گرانبها و کمیاب است و آینده در پردهای از ابهام، حتی آنهایی که برای آینده پسانداز و برنامهریزی میکنند ( ترجیج زمانی کم) حال را بر اساس آینده ارزشگذاری میکنند.
برای اینکه مسئله را دقیقتر بهفمید، این شکل افراطی را مجسم کنید اگر شما پول بهدست آورید و یک سنت آن را خرج نکنید، آن پول هیچ فایدهای برای شما نخواهد داشت؛ بنابراین حتی اگر ارزش پول در طول زمان افزایش یابد، مصرف یا سرمایهگذاری در زمان حال یک سوگیری ذاتی نسبت به آینده دارد؛ زیرا ترجیح زمانی مثبت و وجود احتیاجات روزانه نیاز به این دارد که نیازهای اساسی باید ارضا شوند.
حال تصور کنید این اصل در دنیای بیت کوین که پول عرضه ثابتی دارد برای همه همزمان اعمال شود. هفت میلیارد نفر جمیعت روی زمین و تنها 21 میلیون بیت کوین. همه افراد هم برای پساندازش انگیزه دارند؛ زیرا مقدار این پول محدود است و هرکسی نیز بهخاطر نیازهای مصرفیاش ترجیح زمانی مثبت دارد. در این جهان رقابت سختی برای پول وجود خواهد داشت. افراد باید چیزی ارزشمند تولید کنند تا دیگری بخشی از پولی را که به زحمت بهدست آورده برای خرید آن هزینه کند. البته او به این کار تشویق میشود چون بعد از آن، نقشها عوض میشوند. این قراردادی است که بیت کوین فراهم آورده است.
انگیزه پسانداز وجود دارد، اما شرط وجود پسانداز تولید چیزی است که دیگران نیاز دارند. اگر در بادی امر موفق نشدید، چندبار تلاش کنید. منافع و انگیزه میان کسانی که ارز دارند و کسانی که کالا و خدمات تولید میکنند کاملاََ همراستا است. عجیب اینکه در دنیایی که به لحاظ فنی نمیتوان پول را پسانداز کرد همه به پسانداز بیشتر ترغیب میشوند. با گذشت زمان هر فرد بهطور متوسط کمتر و کمتر ارزی را بهصورت اسمی نگه میدارد، اما قدرت خرید هر واحد اسمی در طول زمان بیشتر و بیشتر میشود. توانایی به تأخیرانداختن مصرف یا سرمایهگذاری و همچنین دریافت پاداش ستونی است که تمامی فعالیتهای اقتصادی را همسو میکند.
بیت کوین و مالی زدایی بزرگ
انگیزه اصلی برای پسانداز بیت کوین این است که نشان دهد داشتن درصد ثابتی از کل پول جهان بهطور نامحدود حق غیرقابلِتغییری برای همه است. دیگر هیچ بانک مرکزی وجود ندارد که خودسرانه عرضه ارز را افزایش دهد و ارزش پسانداز را پایین بیاورد. با برنامهریزی مجموعهای از قوانین که افراد نتوانند آنها را تغییر بدهد، بیت کوین کاتالیزوری خواهد شد که روند مالی سازی را معکوس خواهد کرد.
نرخ مالی شدن اقتصادهای جهان محصول مستقیم مشوقهای پولی نادرست است و بیت کوین مجدداََ انگیزههای مطلوبی را برای ترویج پسانداز معرفی خواهد کرد. خیلی سرراست بگویم، کاهش ارزش پساندازهای پولی، علت اصلی مالی سازی بوده است وقتی سازوبرگی که این پدیده را خلقکرده اصلاح شود، جای تعجب ندارد که عکس این روند تحقق یابد.
اگر کاهش ارزش پول باعث مالی سازی شود، پس بهطور منطقی بازگشت به یک استاندارد پولی معتبر اثر معکوس خواهد داشت. دوران شکوفایی مالی سازی رو به افول است و به تازگی جریان عظیمی در حال شکلگیری است که اکثر مردم هنوز آن را نمیبینند.
برای دههها عقل متعارف حکم میکرد که اکثریت قریببهاتفاق پساندازها باید سرمایهگذاری شوند و خب این روند یک شبه تغییر نمیکند. با این حال، همزمان که جهان دارد راجع به بیت کوین میآموزد، بانکهای مرکزی جهانی تریلیونها دلار چاپ میکنند و نابسامانیهایی مثل 17 تریلیون دلار بدهی با بازده منفی همچنان وجود دارد. اتفاقات مختلفی که در بدو امر ممکن است بیربط بهنظر برسند، اکنون ارتباطشان بهتدریج قابلِتشخیص است.
ارزش بازار شاخص بدهی بازده منفی جهانی بلومبرگ بارکلیز به 17.05 تریلیون دلار [نوامبر 2020] افزایش یافت که بالاترین سطح ثبتشده تا کنون است و اندکی از 17.04 تریلیون دلاری که در آگوست 2019 به آن رسیده بود، فراتر رفت.
بلومبرگ
افراد هر روز بیشتر از قبل ایده سرمایهگذاری پسانداز بازنشستگی در داراییهای مالی پرخطر را زیر سوال میبرند. بدهی با بازده منفی هیچ معنایی ندارد؛ چاپ میلیونها دلار در عرض چندماه به دست بانک مرکزی اصلاََ منطقی نیست. در سرتاسر جهان، مردم دارند ساختار سیستم مالی را زیر سوال میبرند. شاید این وضعیت به حکم خرد عرفی باشد اما چه میشد اگر روال جهان بدین نحو نبود؟ چه میشد اگر در تمام این مدت خلاف این رویه رخ میداد و بهجای اینکه افراد با پسانداز خود سهام، اوراق قرضه بخرند شکل بهتری از پول را میخریدند که به آن نیاز داشتند؟
اگر افراد بهجای تندادن به ریسکهای بیپایان به شکلی از پول دسترسی پیدا کنند که قرار نباشد ارزشش کاهش یابد، آنگاه در نهایت میتوان در این دنیای دیوانه عقل سلیم و ماحصل فرعی آن ثبات بیشتر اقتصادی را تحقق بخشید.
سرمایهگذاری در شرکتهای دولتی بزرگ، اوراق قرضه یا محصولات مالی ساختاریافته برای هر شخصی چقدر منطقی است؟ چه مقدار از آن همیشه تابعی از انگیزههای پولی معیوب بوده است؟ چه مقدار از ریسک روی پسانداز بازنشستگی واکنشی به ضرورت همگامشدن با تورم پولی و کاهش ارزش دلار بوده است؟
مالی سازی منجر به بحران مالی بزرگ شد. مشوقهای نظام پولی ، هرچند تنها عامل نبود، باعث شد اقتصاد به شدت مالی شود. مشوقهای مخرب باعث شد نرخ ریسکپذیری با اهرم شدیداََ افزایش یابد و پسانداز را بهطور وسیع نابود کرد که ریشه اصلی شکنندگی و بیثباتی بود. افراد بسیاری کمی برای روز مبادا پساندازی ذخیره کردند و همه در میانه بحران نقدینگی از تفاوت آشکار بین دارایی مالی و پولی خبردار شدند. این سازوکار در اوایل سال 2020 وقتی بحران نقدینگی دوباره ظهور کرد از کار افتاد.
آدم نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود. همهچیز برمیگردد به فروپاشی نظام پولی. این معضل اخلاقی به دست نظام مالی ایجادشده که خودش محصول مشوقهای پولی ناهنجار است. هیچجای شکوشبههای نیست که بیثباتی در نظام اقتصادی کلان تابعی از این نظام پولی است و با ادامهدارشدن این وضعیت، افراد بیشتری بهدنبال مسیری بهتر و پایدارتر میروند.
اکنون با توجه به اینکه بیت کوین روزبهروز بیشتر موردِتوجه قرار میگیرد، سازوکاری وجود دارد که سیستم اقتصادی را غیرمالی و اصلاح کند. فرایند مالی زدایی وقتی اتفاق میافتد که ثروت ذخیرهشده در داراییهای مالی به بیت کوین بدل شود و هریک از فعالین بازار بیشازپیش ترجیح دهند که شکل قابلِاعتمادتری از پول را نسبت به داراییهای ریسکی داشته باشند.
مالی زدایی اساساََ با رشد پذیریش بیت کوین، ارزشمند تلقیکردن بیت کوین نسبت به هر دارایی دیگری و اهرمزدایی از کل نظام مالی تحقق مییابد. با پذیرش بیت کوین بهعنوان یک استاندارد پولی در سطح جهانی، تقریباً همهچیز قدرت خرید خود را در وضعیتی که بیت کوین حاکم است از دست میدهد. بیت کوین خیلی زود سهمی از داراییهای مالی را بهدست خواهد اورد که بهعنوان ذخیره ارزش عمل میکردند.
تنها راه عاقلانه این است که داراییهایی که جایگزین نظام پولی شدهاند بهطور فزایندهای به بیت کوین تبدیل شوند. بهعنوان بخشی از این فرآیند، اندازه سیستم مالی نسبت به قدرت خرید شبکه بیت کوین کوچک میشود. وجود بیتکوین بهعنوان یک استاندارد پولی معتبرتر، نه تنها باعث واژگونی داراییهای مالی میشود؛ بلکه بیت کوین تقاضای آتی برای همان نوع داراییها را نیز تحتِتأثیر قرار میدهد. چرا باید بدهیهای دولتی با بازده نزدیک به صفر و اوراق قرضه شرکتی غیرنقدشونده خریداری کرد وقتی میتوان کمیابترین دارایی (و شکلی از پول) را که تاکنون وجود داشته است، بهدست اورد؟
شاید کار را با گرانقیمتترین دارایی مالی شروع کنید، مانند بدهیهای دولتی با بازده منفی، اما همهچیز در سراشیبی قرار خواهد گرفت. وقتی چرخش رخ دهد، قیمت داراییهای غیربیت کوینی فشار نزولی را از سر خواهند گذراند و مشابهتاََ این فشار نزولی به ارزش ابزارهای مالی که توسط آن داراییها پشتیبانی میشوند، تسری خواهد یافت. تقاضا برای دریافت اعتبار بهطور گسترده مختل میشود و باعث میشود کل سیستم اعتباری کوچکتر شود.
این امر به نوبه خود نیاز به تسهیل کمی (افزایش عرضه پایه پول) را برای کمک به حفظ و تقویت بازارهای اعتباری تسریع میکند که باعث تسریع انتقال از داراییهای مالی به بیت کوین میشود. به دلیل حلقه بازخوردی بین ارزش داراییهای مالی، سیستم اعتباری و تسهیل کمی، فرآیند مالی زدایی از خود تغذیه میکند و شتاب میگیرد.
افراد با گذشت زمان و رشد آگاهی، سادگی بیت کوین را به پیچیدگیهای بازار مالی ترجیح میدهند. داراییهای مالی ریسک عملیاتی و ریسک طرف معامله دارند اما بیت کوین، دارایی است که عرضه آن کاملاََ ثابت، بسیار قابلِتقسیم و بهراحتی قابلِانتقال است. کارایی پول اساساََ متمایز از کارایی یک دارایی مالی است.
دارایی مالی حقی بر جریان درآمد یک دارایی مولد دارد و به شکل خاصی از پول معین میشود. مالکان یک دارایی مالی با این هدف که در آینده پول بیشتری بهدست آورند تن به ریسک میدهند. تصاحب و نگهداشتن پول دقیقاََ بهخاطر همین است؛ ارزشمند است چون قادر است در آینده با کالا و خدمات مبادله شود. کوتاه سخن اینکه با پول میتوان مواد غذایی خرید اما با سهام، اوراق قرضه یا خزانه نمیتوان اینکار را کرد و منطقی است که اینطور باشد.
بین پسانداز و سرمایهگذاری تفاوت اساسی وجود دارد و همیشه بوده است. پساندازها در قالب داراییهای پولی نگهداری میشوند اما سرمایهگذاریها پساندازهایی هستند که در معرض ریسک قرار میگیرند. شاید با مالی سازی شدن سیستم اقتصادی، این تفاوت کمرنگ شده باشد اما بیت کوین یکبار دیگر این تمایز را برجسته میکند. پول با ساختار تشویقی مطلوب بر تقاضا برای داراییهای مالی پیچیده و ابزارهای بدهی غلبه خواهد کرد.
بخش بانکی دیگر در کانون اقتصاد بهعنوان بخشی رانتخوار وجود نخواهد داشت؛ بلکه در کنار صنایع دیگر قرار میگیرد و به شکلی سرراست برای بهدستآوردن سرمایه رقابت خواهد کرد.
امروزه، سرمایه پولی عمدتاً اسیر سیستم بانکی است اما در دنیای بیت کوین این امر دیگر صادق نخواهد بود. عملکرد بازارهای اعتباری، بازارهای سهام و واسطهگری مالی همچنان وجود خواهد داشت، اما همه آنها در اندازه مناسب خواهند بود. بیتکوین بهطور اساسی این اقتصاد را بازسازی خواهد کرد؛ چون اقتصاد مالی منابع کمتر و کمتری مصرف خواهد کرد و مشوقهای پولی با مشوقهایی که ارزش اقتصادی واقعی ایجاد میکنند، همسو میشوند.
تفاوت میان پسانداز در سیستمی که بیت کوین حاکم است با سرمایهگذاری (ریسک پذیری) شب روز است. پسانداز با شکلی از پول که به نفع شما عمل میکند تا ضررتان امری تصفیهکننده است. در این سیستم انگار وزنهای که حتی از آن خبر نداشتید از روی دوش شما برداشته میشود. شاید محسنات آن بلافاصله آشکار نشود اما با گذشت زمان فرد با پسانداز پولی که مشوق مناسب دارد این امکان را بهدست میآورد که وسواس یا نگرانی در مورد پول نداشته باشد.
دنیایی را مجسم کنید که در آن میلیاردها نفر از یک ارز مشترک استفاده میکنند. آنها دیگر میتوانند بهجای نگرانی درباره کسب درآمد و سرمایهگذاری مالی روی خلق ارزش برای اطرافیان خود تمرکز کنند. هیچکس خبر ندارد این آینده دقیقاََ چه شکلی است، اما بیت کوین میتواند این اقتصاد را مالی زدایی کند و بدونشک رنسانسی نو پدید خواهد آورد.