این نوشتار، ترجمۀ کامل و اختصاصیِ مقالۀ «بیتکوین، رمزارزها و شکنندگیِ مالی» است؛ اثری از نسیم نیکولاس طالب، تحلیلگر و مؤلفِ مشهورِ «قویِ سیاه».
«یک تکنولوژی را باید براساس تواناییاش در حلکردن مسائلِ جاری قضاوت کنیم، نه براساس جاذبههای فنی».
مقدمه/ چکیده
ما در این مقاله قصد داریم تا با استفاده از روشهای مالیِ مقداری و استدلالهای اقتصادی به بررسی رمزارزها، بهویژه بیتکوین، بپردازیم. از آنجایی که حدود 10 هزار رمزارز وجود دارد، لذا روی جنجالیترین رمزارزِ این روزها، یعنی بیتکوین، تمرکز میکنیم که ادعا میشود تابع پروتکل اصلی است و نیز توانسته بیشترین سهم ارزش بازار را، با اختلاف زیاد نسبت به سایر رقبا، از آن خود کند.
نسخۀ کنونی بیتکوین، علیرغم جنجالهایی که برانگیخته، در تحقق ایدۀ «پول غیردولتی» ناکام مانده و نشان داده که حتی نمیتواند یک پول باشد؛ نه در کوتاهمدت ذخیرۀ ارزش میکند و نه در بلندمدت (ارزش انتظاریاش بیشتر از صفر نیست)؛ عملکرد مطمئنی در پوششِ تورم ندارد و بدتر از همه، حتی سر سوزنی نمیتواند پناهگاهِ امنی برای سرمایهگذاری افراد، سپری در برابر استبدادِ حکومت یا ابزاری برای محافظت در مقابل وقایع مصیبتبارِ غیرمنتظره باشد.
افزون بر این، گویا حامیان بیتکوین خلط مبحث میکنند و موفقیت مکانیزم پرداخت این شبکه را با نوسانات سفتهبازانۀ قیمت بیتکوین در هم میآمیزند. این داراییِ بهشدت بیثبات، حاصلـصفر است و انبوهی اثرات جانبیِ منفی در بر دارد. جالب اینجاست که همین سازوکار پرداخت هم، بهعنوان یک روش غیرمتمرکز مبادله، عملاً ناموفق بوده است.
در این مقاله، ابتدا مروری خواهیم داشت بر تاریخچۀ پول و نشان میدهیم که یک نومریر[2] واقعی باید نسبت به سبد دلخواهی از کالا و خدمات دارای حداقلِ واریانس باشد. در ادامه شرح خواهیم داد که چگونه پوشش تورمیِ طلا و نقره در اثر اِعمال فشارِ برادران هانت در دهۀ 70 از بین رفت و دستآخر هم بیان میکنیم که یک ذخیره ارزشِ مقاوم در برابرِ تورم باید واجد چه ویژگیهایی باشد.
بلاکچین
ابتدا اجازه دهید مفهوم بلاکچین و ظرافتهای فکریـریاضیاتیاش را بررسی کنیم تا بتوانیم از کار رمزارزها سردربیاوریم.
ایدۀ اصلیِ بلاکچین در نظر متخصصانِ اولیّۀ ریاضیات مالی، بسیار واضح و روشن است. در نظر داشته باشید که پیش از آنکه استفاده از نرمافزارهای کاربردی در شبیهسازیِ مونتکارلو رایج شود، برخی از ما برای اینکه بتوانیم به واسطۀ اَشکالی از تبدیلاتِ غیرخطیِ زنجیرهای، متغیرهای شبهتصادفی تولید کنیم، روشهایی به کار میبردیم که برگرفته از ایدۀ اصلی فون نویمان[3] بود.
در این روشها، دنبالهها برحسب t (t = 1, 2,…, n) اندیسگذاری میشود که t درواقع یک سید (Seed) است؛ یعنی مقدار ورودی اولیهای که در تولید متغیرهای شبهتصادفی به کار میرود. یک متغیر xt میتواند،
از طریق تبدیل غیرخطیِ r (r: R→R)، متغیر خروجی r(xt) را تولید کند. این متغیر خروجی هم خود میتواند مجدداً به عنوان یک سید شبهتصادفی به کار رود تا متغیر شبهتصادفی دیگری، مثل r(xt+1) تولید کند. اگر به ازای هر t، r(Xt) متناظر با آن را داشته باشیم، میتوانیم تمام متغیرهای شبهتصادفی بعدی r(xτ)τ>t را تولید و کلّ دنباله را تکثیر کنیم؛ بدین ترتیب محور زمان از نظر احتمالات شبیهسازی خواهد شد. همچنین نکتۀ ضروری در مورد این روش آن است که سیدهای یکسان دقیقاً متغیرهای شبهتصادفی یکسانی تولید میکنند، که درستیِ دنباله را تأیید میکند، اما رمزگشایی و مهندسی معکوسِ آن به این آسانیها ممکن است.
آنچه بلاکچین به لطف تابع هش[4] به این روش اضافه کرده، این است که از لحاظ ریاضیات و احتمالات، r(0) باید هم تابعی پوشا باشد و هم یکبهیک[5]: یعنی نباید هیچ دو سیدی وجود داشته باشد که خروجی یکسانی تولید کند (یا باید احتمال وقوع چنین پیشامدی بسیار ناچیز باشد) که در اصطلاح علوم رایانهای به چنین حالتی تصادم[6] میگویند.
این ویژگیِ ذاتی به همراه فقدانِ نظارتِ بر بلاکچین، امکان ذخیرهسازیِ فعالیتها را در یک دفترکل عمومی فراهم میکند و عملاً قابلیت انجام مبادله، اجرای تراکنشها و پرداختها را بهصورت همتابههمتا[7] تسهیل میکند. مفهوم بلاکچین همچنین ثبتِ بهترتیب سوابق را ممکن ساخته است. این ویژگیها باید به تحقق آنچه در وایتپیپر[8] اصلی آمده کمک کند:
یک نسخۀ کاملاً همتابههمتا از پول الکترونیکی میتواند امکان پرداخت فوری و مستقیم از فردی به فرد دیگر را بدون وساطت نهادهای مالی فراهم میکند.
طبق این سند، بیتکوین از سه تکنولوژیِ موجود بهره میگیرد: 1- تابع هَش، 2- درخت مرکل[9](بلاکهای تراکنشهایِ تگشده توسطِ تابع هش را در ساختاری زنجیرهای به هم متصل میکند) و 3- مفهومِ گواه اثبات کار[10] (مکانیزمی است برای جلوگیری از تقلب که عوامل را وادار میسازد با استفاده از زمان محاسباتی، یک تراکنش را تأیید و صحتسنجی کنند). جالب اینجاست که همۀ این تکنولوژیها ریشه در ادبیات دانشگاهی دارند. ایدۀ بیتکوین دستبهدامن نظریۀ بازیها میشود تا نداشتنِ متولّی را جبران کند و از تأثیرات نبودِ اعتماد میان شرکتکنندگانی بکاهد که از یک دفترکلِ عمومی مشترک و دائمی نگهداری میکنند ــ رویکردی از نظریۀ بازیها که برای تعدیل یا دورزدنِ مشکل هماهنگسازی اعضا به کار میرود و به «مسئلۀ ژنرالهای بیزانسی[11]» شهرت دارد.
سامانۀ ارزِ تبادلیِ بیتکوین[12](BTC) همکاری خصمانهای میان بهاصطلاح «ماینرها» برقرار میکند. ماینرها کارشان تأیید و ثبت تراکنشها در دفترکل عمومی است و بابتش کوین پاداش میگیرند و علاوهبرآن، کارمزدی هم از تراکنشهای مبنایی، یعنی مبادلات رمزارزیِ بین افراد، دریافت میکنند. مکانیزم گواه اثبات کار مجهز به یک درجۀ سختیِ قابلتنظیم است که بر اساس سرعتِ بلاکها میزان میشود و در مقام تئوری مأموریت دارد انگیزۀ ماینرها را به قدر کافی بالا نگه دارد تا سیستم بتواند به کار خود ادامه بدهد.
چنین تنظیماتی توان محاسباتی لازم را بهصورت تصاعدی افزایش میدهد و انرژی مصرفی سیستم را در هنگام کار بهشدت بالا می برد ــ همین انرژی میتوانست در حوزههای علمیـمحاسباتی دیگری به کار برود.
ماینرها هزینۀ استخراج را با حقالضرب (قیمت بازاری یک بیتکوین منهای هزینههای استخراج) و کارمزدی که بابت تأیید تراکنش میگیرند، جبران میکنند ــ انتظار میرود با اتمام کوینهایی که عرضۀ محدودی دارند، کارمزد تراکنش تنها منبع درآمد ماینرها شود.
یکی از ویژگیهای اساسی بیتکوین این است که تا ابد به وجود چنین ماینرهایی وابسته است.
باید در نظر داشته باشید که ایدۀ بیتکوین بر بیاعتمادیِ تاموتمام استوار است. هیچ نظارت نصفهونیمهای هم در کار نیست: سیستمی کاملاً توزیعشده است و در عین حال مستعدِ تمرکز. افزون بر این، ماهیت بلاکچین ایجاب میکند که تراکنشها، تحت هر شرایطی، برگشتناپذیر باشند.
دست آخر، خاطر نشان میکنم که بیتکوین بهخاطر محدودیتِ تعداد کوینها، حاصلـصفر است.
خصوصیات ریاضیـترکیبیِ بیتکوین، همانطور که در ادامه خواهید دید، الزاماً به منافع مالی منجر نمیشود؛ نه بهصورت موردی و نه در مقیاسی فراگیر.
نقدونظر1: چرا ارزش بیتکوین دقیقاً صفر است
طلا و سایر فلزات گرانبها غالباً نیازی به مراقبت و نگهداری ندارند، با گذشت زمان فاسد نمیشوند و خواص فیزیکیشان بهمرور از بین نمیرود. اما رمزارزها پیوسته نیازمندِ مراقبت و توجهاند.
نقطهضعفِ حبابهایِ بیعایدی
در ادبیات انتظارات عقلائی و قیمتگذاری اوراق بهادار، نتیجه (یا حتی اصل) مهمی وجود دارد که با کمک قانون انتظارات تکراری عنوان میکند که اگر در حال حاضر انتظار داشته باشیم که قیمت در برههای از آینده تغییر کند، پس بنابر استقرایِ پسرو، چنین تغییری باید همین حالا در قیمت لحاظ شود. هنگامی که سود سهام تقسیم نمیشود، مثل وقتی که شرکتها در مرحلۀ رشد قرار دارند، همچنان انتظار آن میرود که عواید آتی و پاداش انتظاری نصیب سهامداران شود ــ مستقیماً از طریق سود سهام یا غیرمستقیم از طریق رقّت سود معکوس[13] و خریدهای جبرانی. بههرحال، سهم ادعایی است مبنی بر داراییهای انباشته و ارزش نهاییِ آنها.
آن دسته از داراییهایی که عایدی و ارزش نهایی ندارند مایۀ دردسرند. از آنجایی که بیتکوین هیچ منفعت مشخصی برای دارندگان خود در بر ندارد، لذا اگر انتظار داشته باشیم که ماینرها در آینده منسوخ شوند، این تکنولوژی از رده خارج شود یا داراییهای مشابه دیگری نظر نسلهای آینده را به خود جلب کند و جای بیتکوین را بگیرد، در اینصورت، ارزش فعلی بیتکوین باید صفر باشد.
مقایسۀ بیتکوین با طلا که اخیراً باب شده و فراوان به چشم میخورد، بهدور از ظرافتهای بدیهیِ مالی است. در بخش بعدی خواهیم دید که چگونه فلزات گرانبها جایگاه خود را به عنوان وسیلۀ مبادله از دست دادند؛ طلا و سایر اقلام گرانبهایی که سود تقسیمی در بر ندارند (مانند سایر فلزات یا سنگها)، بیش از 6000 سال است که از ارزش مالی برخوردارند و ارزش فیزیکیشان هم بهمراتب سابقۀ بیشتری دارد (زیرا تجزیه نمیشدند و به سایر آلیاژها و مواد معدنی تغییر شکل نمیدادند). در نتیجه، میتوان انتظار داشت که صورت فیزیکی این نوع داراییها دستکم تا هزارۀ بعدی دستنخورده باقی بماند و همچنان دارای ارزش اقتصادیِ نهایی باشد. فلزات کاربردهای صنعتی فراوانی دارند و تقاضایشان پُرکشش است (و میتوانند جانشین سایر مواد اولیه شوند.) در حال حاضر نیمی از طلایِ تولیدیِ جهان در ساخت جواهرات به کار میرود (که اغلب هزینۀ ذخیرهسازی ندارد)، یکدهم آن در صنعت استفاده میشود و یکچهارم نیز در بانکهای مرکزی نگهداری میشود.
در این میان، وابستگی به مسیرْ دردسرساز است. ما نمیتوانیم از یک دارایی الکترونیکی که در یک دفترکل ثبت میشود و محتاج نگهداری و مراقبت از سوی افرادی ذینفع و متنفع است، انتظار داشته باشیم که حضور فیزیکی پایداری داشته باشد؛ که این خود شرطی است برای احراز ارزش پولی در هر دورۀ زمانی. و صدالبته نمیتوانیم از علائق، ذهنیات و ترجیحات نسلهای آینده اطمینان حاصل کنیم. هر باری که بیتکوین به زیر آستانۀ مشخصی میرسد، ممکن است به مانع جاذبی برخورد کند و زان پس در سطح صفر باقی بماند. طلا اما در خواص فیزیکیاش وابستگی به مسیر ندارد. همانطور که پیشتر اشاره شد، تکنولوژیها به نسبت ضعفهایی که در طول عمر خود دارند، اغلب جای خود را به تکنولوژیهای دیگری میدهند (بیش از 99 % از تکنولوژیهای جدید با تکنولوژیهای جدیدتر جایگزین میشوند)، اما اقلامی مثل طلا و نقره از آزمون انقراض سربلند بیرون آمدهاند. گذشته از همۀ اینها، تصور میشود که بیتکوین غیرقابلهک است و نهتنها اکنون بلکه در آینده هم خطاناپذیر خواهد بود. نکتۀ حیاتی اینجاست که بیتکوین بر ایدۀ جاودانگیِ مطلق بنا شده و، برخلاف داراییهای متعارف، کوچکترین ردپایی از فناپذیری بیارزشش میکند.
اصل1 :زوال انباشته
داراییهایی که ماهیتاً سود تقسیمی ندارند، اگر احتمال آن وجود داشته باشد که به مانع جاذبی برخورد کنند، حتی اگر این احتمال بسیار ناچیز باشد، در اینصورت ارزش فعلی آن باید صفر باشد.
ما کالاهای کلکسیونی را از این قاعده مستثنی میکنیم؛ زیرا کاربرد زیباییشناختی دارند و بهنحوی مثل این است که این کالاها را اجاره بدهیم و اجارهبهایی که میگیریم معادل همان سود تقسیمی است ــ و بدین ترتیب با کالاهای مصرفیِ فاسدشدنی فرقی ندارند. همین نکته در مورد جنبۀ زینتی طلا هم صدق میکند: ممکن است گردنبد طلای من طیّ سی سال ارزشش صفر شود، امّا با این حال، شصت سال است که آن را به گردنم آویختهام.
تفاوت حباب فعلی بیتکوین با حبابهای دورههای پیشین، مثل حباب داتکام طیّ سالهای 1995 تا 2000، در این است که شرکتهای صوریِ ناشر سهام داتکام دستکم نوعی جریان درآمدیِ آتی را وعده میدادند. اگر بیتکوین میتوانست ثابت کند که یک واسطۀ مبادله است یا واجد شرایطی بود که احراز میکرد نومریر است و میتواند کالاهای دیگر را قیمتگذاری کند، در اینصورت مجاز بود از زیر بار ارزیابی شانه خالی کند اما، همانطور که در ادامه اشاره خواهیم کرد، در حال حاضر اینگونه نیست.
توفیق در عرصههایِ نابجا
به بیان کلیتر، همانطور که پیشتر دیدیم، ایراد اساسی و تناقض مبنایی عمدۀ رمزارزها به شیوۀ درآمدزایی این داراییها بازمیگردد؛ پدیدآورندگان، استخراجکنندگان و محافظانِ این سیستم بهجای اینکه تنها از حجم تراکنشهای مبنایی رمزارزها درآمد داشته باشند، تا به حال صرفاً از محلِ تورم این داراییها پول به جیب زدهاند. از آنجا که بیتکوین نتوانسته به پول رایج تبدیل شود، لذا شکست محرزش با تورم قیمت پوشانده شده تا با سودآوری برای خیل کثیری از مردم، دیگران را هم مجاب کند به جای پُرسش از کاربرد این رمزارز پا در راه بگذارند و به این خیل کثیر بپیوندند.
نقد و نظر2 :موفقیت یک ارز دیجیتال
موفقیت یک ارز دیجیتال در گرو قدری ثبات و کاربردپذیری است و نباید آن را بهخطا با افزایش سفتهبازانۀ قیمت یکی دانست.
تراکنشهای بیتکوین در مقایسه با انتقال وجهِ بیسیم، روشهای انتقالیِ دیگر یا حتی تراکنش سایر رمزارزها مشخصاً گرانتر است. تراکنشهای بیتکوین بهمراتب کُندتر از سیستمهای مبادلاتیِ استانداردی است که توسط شرکتهای ناشرِ کارت اعتباری به کار میرود. طبق تجربهای که داشتم، میتوانید با استفاده از گوشی تلفن همراه خود درجا یک فنجان قهوه سفارش دهید، اما اگر بخواهید از بیتکوین استفاده کنید، ده دقیقه طول میکشد. بیتکوین نه میتواند با پول ِهمراهِ افریکن رقابت کند و نه ساختارش اجازه میدهد حجم بالایی از تراکنشها را پوشش دهد؛ که این خود برای چنین سیستم پرداخت بلندپروازی امری است حیاتی و حیثیتی.
تا به امروز، 12 سال از پیدایش بیتکوین میگذرد و علیرغم تمام جنجالهایی که به پا کرده، بهجز بهای اقامت دائمی در الساوادور (3 بیتکوین)، احتمالاً نمیتوانید چیزی در اقتصاد بیابید که قیمتش برحسب بیتکوین ثابت باشد و برحسب ارزهای فیات شناور.
اصول و مبانی پول رایج
ابتدا اجازه دهید تا ماجرای کناررفتن ِطلا را شرح دهیم. در سال 1971، دولت ایالات متّحده به قابلیت تبدیل دلار آمریکا به طلا پایان داد و توافقنامۀ برتن وودز[14] را فسخ کرد. ذخایر طلا بهکُندی رشد میکرد و، همانطور که پیش از این اشاره شد، عمدۀ ذخایر در جواهرسازی و صنعت به کار میرفت ــ محکمترین نظریۀ موجود در این مورد قائل است که عرضۀ طلا آنقدری نبود که همگام با رشد اقتصادی افزایش یابد. علاوهبرآن، برخی معتقد بودند که بهکارگیریِ دائمِ فلزات بهعنوان پشتوانۀ نظام پولی، عرصه را بر اِعمال سیاستهای پولی تنگ میکند. بر سر این موضوع مجادلاتی طولانی درگرفت؛ بحثوجدلِ شمشگرایان نمونهای از این مجادلات بود. به نظر میرسد که اتّصال پول رایج به یک کالای خاص در اقتصادهای توسعهیافته مایۀ دردسر است.
برادان هانت در اوایل دهۀ 1970 به احتکار نقره دست زدند (در آن زمان، تملّک مستقیم طلا برای شهروندان آمریکایی ممنوع بود). اواخر دهۀ 1970، این سه برادر احتکار خود را شدّت بخشیدند و عملاً باعث کاهش عرضۀ نقره شدند. همانطور که در نمودارهای شماره 1 و 2 مشخص است، اقدام برادران هانت موجب رشدِ ناگهانی و سفتهبازانۀ قیمت نقره شد و با گسترش تأثیر آن به بازار فلزات دیگر، فلزات گرانبها نیز 5 تا 10 برابر شد. سرانجام، بهمحض اینکه حباب منقبض شد، نیمی از صرفۀ فلزات از دست رفت و تا دودهه بیرونق ماند. امروز، 41 سال از آن رویداد میگذرد و طلا و نقره، هیچکدام نتوانستهاند، با احتساب تورم، به اوج پیشین خود بازگردند. بین سالهای 2008 و 2009، وضعیت مشابهی پیش آمد که از بحران بانکی آب میخورد: طلا و نقره بین 80 تا 120 درصد جهش کردند و دستآخر، عمدۀ صرفۀ خود را از دست دادند.
طلا و نقره ثابت کردند که نه میتوانند نومریر مطمئنی باشند و نه پوشش تورمی. جهان آنقدر پیچیده شده بود که دیگر از دست فلزات گرانبها کاری ساخته نبود. اگر کارآمدترین نومریر را در نظر بگیریم، همانطور که در ادامه نشان میدهیم، باید بهگونهای باشد که بخش عمدۀ حقوق و دستمزدها با آن پرداخت شود.
نقدونظر3 :سیستم پرداخت
«پذیرش بیتکوین برای پرداختها» با «قیمتگذاریِ کالاها برحسب بیتکوین» متفاوت است و این دو بهخطا یکسان تلقّی میشوند. قیمتگذاریِ کالاها برحسب بیتکوین مستلزم آن است که قیمت بیتکوین ثابت و نرخ تبدیلش به ارز فیات شناور باشد، نه برعکس.
بیایید نحوۀ شکلگیری یک پول را موشکافانهتر بررسی کنیم. در یک اقتصاد آزاد، هیچ معاملهای بین دو فرد تحلیلاً دوبهدو صورت نمیگیرد. ریشۀ این تصورِ خطا بازمیگردد به یک بدفهمیِ خام و رایج از اندیشۀ لیبرترینیسم که میگوید معاملۀ دو فردِ عاقل و بالغ، اگر اختیاری و عاری از اجبار باشد، درواقع صرفاً معاملهای است میان دو فرد عاقل و بالغ و میتواند بهصورت جداگانه و فینفسه مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. اما باید کلیّتِ معاملات و تعاملاتِ رایج میان عوامل را در نظر گرفت: مردم برحسب اتفاق با هم به توافق میرسند و قرارداد منعقد میکنند؛ یک معاملۀ خاص در چشم آنها صرفاً معاملهایست مثل تمام معاملات دیگر. زمانی میتوانیم مرتباً کالاها را برحسب بیتکوین بخریم (بهنحوی که قیمتها نسبت به بیتکوین ثابت باشد و نسبت به دلار یا سایر ارزهای فیات شناور) که درآمدمان هم برحسب بیتکوین باشد. چنین درآمدی بالاخره باید از سوی کسی یا نهادی پرداخت شود؛ مثلاً از جانب کارفرما. آن کارفرما هم برای اینکه بتواند حقوق و دستمزدها را برحسب بیتکوین پرداخت کند، باید درآمد خودش نیز برحسب بیتکوین باشد. علاوهبراین، برای اینکه فروشندهای بتواند یک قوطی آبجو را برحسب بیتکوین عرضه کند، او هم باید مواد اولیه و هزینههای ثابت خودش را برحسب بیتکوین پرداخت کند. همین مطلب در مورد عدمِ تطابق میان داراییها و بدهیها در یک ترازنامه نیز صادق است. تمام این موارد مسلتزمِ آن است که نوسانات نرخِ برابری بیتکوین و دلار آمریکا (BTC-USD) اندک و ناچیز باشد و عملاً منجر به تغییرات گسترده نشود.
در هر اقتصادی که به قدر کافی کارآمد است و بازارهای نسبتاً آزادی دارد، حدی از آربیتیراژ نیز وجود دارد.
ناگفته نماند، اگر فروشندهای کالاها را برحسب بیتکوین قیمتگذاری کند و نرخ برابری از مقدار ثابت اولیهاش نوسان کند، بهصورتِ مستقیم و غیرمستقیم آربیتیراژ ایجاد خواهد شد: اگر نرخ تبدیل به نفع ارز فیات باشد، مشتریان از بیتکوینر [یعنی همان فروشنده] خرید میکنند و اگر هم به نفع ارز فیات نباشد، یا از جای دیگری خرید میکنند (آربیتیراژ غیرمستقیم) و یا کالاهای خریداریشده را، درصورت امکان، پس میدهند (آربیتیراژ مستقیم). قیمت در صورتی قابل آربیتیراژ نخواهد بود که کالای مورد نظر منحصربهفرد باشد و امکان خرید آن برحسب مقدار ثابتی از سایر ارزها از جای دیگر وجود نداشته باشد ــ در این مثال کالا به سادگی جایگزین بیتکوین میشود. به نظر میرسد که رمزارزهای دیگر [آلتکوینها] تنها اقلامی هستند که در حال حاضر برحسب بیتکوین قیمتگذاری میشوند و البته، حتی این مورد هم همیشگی نیست.
سیستم پولیِ دوفلزی دوام چندانی نداشت و کالاهای اساسی هم نمیتوانستند در اقتصادهای توسعهیافته بهعنوان پول نقشآفرینی کنند.
به بیان کلیتر، وجود پولهای متعدد (در غیابِ نرخهای تثبیتی ارز) به این سبب است که جهانیسازی به قدر کافی رخ نداده و مابین مناطق پولی هم بازارهای کاملاً آزادی وجود ندارد. یکسری از کالاها و خدمات هم هستند که «نمیتوان آنها را در سطح بینالمللی معامله کرد، مثل آرایشگری یا تعمیرات خودرو»؛ این دست از کالاها و خدمات، به اصطلاحِ ریاضیات مالی، قابلیت آربیتیراژ ندارند.
در سال 2021، سهم دولتها از تولید ناخالص داخلی (GDP) در اقتصادهای غربی چیزی بین 30 تا 60 درصد است که نسبت به دهۀ 1900 دهبرابر شده. کارمندان و پیمانکاران دولت برحسب ارز فیات حقوق میگیرند؛ مالیاتها هم بر همین اساس أخذ میشود.
دستِ آخر، با اینکه یک نظامِ پولی دوفلزی نمیتواند بهآسانی در یک منطقۀ پولیِ مُدرن برقرار شود، اما محدودیتهای یکسانی در میان مناطق پولی وجود دارد؛ نرخهای برابری ارزهای مختلف معمولاً در معرض نوسان قرار دارند. ما تریدرهای معاملاتِ آپشن ارز، حین آربیتیراژ گرفتن از نوسانِ بینارزی متوجه شدیم که رابطۀ معکوسی میان نوسانِ یک جفتارز با تجارت بین آن دو منطقۀ پولی وجود دارد ــ کشورهایی مثل هنگکنگ، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی و سنگاپور که حجم تجارت بالایی دارند (از جایی به بعد) پول خود را نسبت به دلار آمریکا یا سبدی از ارزها شدیداً تثبیت کردهاند. ممکن است رابطۀ متقابلی میان تجارت و نوسان برقرار باشد: میتوان اینگونه استدلال کرد که ثبات یک جفتارز (تعدیلشده برای منحنی بازده) موجب تقویت تجارت میشود و تجارت نیز به نوبۀ خود به آن جفتارز ثبات میبخشد.
همانطور که در نمودار شماره3 مشخص است، بیتکوین در سراسر عمر خود پیوسته متلاطم و شدیداً پُرنوسان بوده است (سالیانه بین 60 تا 100 درصد) و بدتر آنکه، در قیمتهای بالاتر، که ارزشبازار به میزان قابلتوجهی متلاطمتر میشود، دامنۀ این نوسانات با افزایش قیمت شدت مییابد. میتوانید این نکته را در نمودار شماره4 مشاهده کنید ــ آیا میتوان این حد از بیثباتی را نادیده گرفت؟
دشواری مصّون ماندن از تورم
این به این معنی نیست که یک رمزارز نمیتواند جای ارز فیات را بگیرد ــ داشتن دستکم یک پول واقعیِ غیردولتی حقیقتاً جذاب است. اما این پول جدید برای اینکه جذابتر هم بشود، باید بتواند بهعنوان یک ذخیرۀ ارزش سبد موزونی از کالاها و خدمات را با کمترین خطا ردگیری کند.
جایگزینیِ ارز فیات کار آسانی نیست و [فقط] در مقیاس محلی صورت گرفته ــ با این حال، هیچ موردی در دست نداریم که نشان دهد جایگزینیِ دائمی ارز فیات ممکن است و دشواری چنین کاری در مثال بعدی بهنحو احسن مشخص میشود. گتونی، توکنِ تلفن ملّی ایتالیا، در دهۀ 1970 پول رایج به شمار میآمد و اغلب همیشه بهعنوان ابزار پرداخت مقبولیت داشت. قیمت اسپرسو در طول زمان برحسب لیر تغییر میکرد، اما برحسب گتونی ثابت میماند. گتونی برای مدتی توانست شاخص قیمت فیشر را در 12 گروه بهدقت ردگیری کند. با اینکه گتونی برای خریدهای روزانهای مثل قهوۀ اسپرسو به کار میآمد، اما مشخص نیست که آیا میتوانست در پرداخت اقلامی مثل خودروی آلفا رومئو هم به کار برود یا نه.
با توجه به اینکه بهایِ ارتباطات بهمرور زمان ارزانتر میشود، امروزه مفهوم تماس تلفنی با وجود نرمافزارهایی مثل زوم منسوخ شده است. بنابراین، داستان گتونی گویای این واقعیت است که با تحول تکنولوژی در بلندمدت، هیچ موردی، مانند تماس تلفنی، نمیتواند پیوسته پابهپای شاخصهای تورم حرکت کند و ذخیرۀ ارزش داشته باشد. حتی آن دسته از کالاهایی که وزن و مصرف قابلتوجهی هم دارند، با گذشت زمان بهصورت طبیعی حک و اصلاح میشوند: از دوران رکود بزرگ تا به امروز، سهم غذا و پوشاکِ مصرفکنندگان غربی از مخارجشان تقریباً سهبرابر کاهش داشته است.
بنابراین، میتوانیم یک پوشش تورمی را به چشم نومریری ببینیم که دارای حداقل واریانس است.
بیایید تصور کنیم که یک پوشش تورمیِ کارآمد وجود دارد که در بازۀ زمانی [t0; T] تعریف شده و شاخص آن قاعدۀ خاصی دارد. این شاخص، که پیوسته اصلاح میشود، زمانی میتواند در باثباتترین حالت خود قرار بگیرد که مثل یک نومریر باشد (تعدیلشده براساس نرخ بهره و پرداخت سود تقسیمی).
آیا کسی میتواند خودش را در مقابل تورم مصون سازد؟
در حکایت اخلاقیِ «مسیح در معبد» آمده که عیسی صرّافها را از معبد اورشلیم بیرون کرد… شاید تعجب کنید و بپرسید که اصلاً صرافها در عبادتگاه چه میکردند؟ پاسخ این است که آن معبد تنها ارزِ شِکِل را [برای نذروات] میپذیرفت. شِکِل واحد پولیِ شهر تیر بود که بابتِ نقرۀ نوددرصدی و کنترلکیفیتِ باسابقهاش شهرت داشت.
به بیان ساده، برای تبادلِ ارزهای فیات بازار آزادی وجود دارد که در آن زمان توسط اشخاص ثالث اداره میشد و از بیشترین اعتبار ممکن برخوردار بود. پیش از یورو، ارزهای فراوانی در اروپا وجود داشت. امّا قراردادها، سرمایهگذاریها و تعهّداتِ بلندمدت برحسب دویچمارک، فرانکِ سوئیس و گاهی هم دلار آمریکا منعقد محاسبه میشد؛ دراخما، لیر و پزوت هم عمدتاً در مخارج پیشپاافتاده بهکار میرفت. با این حساب، بهنحوی میان ارزهای فیات رقابت وجود داشت؛ درست مانند ارز شِکِل!
این رقابت بسیار راحتتر میتواند بستر لازم برای ذخیرة ارزش پولی را فراهم کند. متخصصانِ ریاضیات مالی مؤثرترین پوشش تورمی را ترکیبی از داراییها میدانند که متشکل از اوراق قرضۀ کوتاهمدت باشد.
برخی مغالطههای دیگر
- مغالطۀ لیبرترینیسم: این باور که بیتکوین محصولی است از اقتصاد مکتب اتریشی و لیبرترینیسم، بیپایهواساس است. ــ و درست مانند اعتقاد به «پوششِ تورمیِ» رمزارزها، عاری از ظرافت و دقتِ نظر است. در سال 2017، اشپیتسناگل بر این ایده که «بیتکوین میتواند سرپناه امنی باشد» خط بطلان کشید و امکان «استفاده از اصول اقتصاد اتریشی در حمایت از رمزارزها» را مردود اعلام کرد.
نقدونظر4: قانون در برابر مقررات و قواعد
لیبرترینیسم دربارۀ حاکمیت قانون است، بهجای حاکمیت مقرّرات. ارتباطی هم با حاکمیت قواعد ندارد.
لیبرترینیسم اساساً دربارۀ حاکمیت قانون است به جای حاکمیت مقررّات. ارتباطی هم با حاکمیت قواعد ندارد؛ آنهم قواعدی مکانیکی و خودکار که پیامدهای برگشتناپذیری در پی داشته باشد. دنیای واقعی سرشار از پیچیدگی و ابهام است و حتی قانون ناپلئونی هم (که جنبۀ مکانیکی کمتری نسبت به رمزارزها دارد) نمیتواند راه به جایی ببرد ــ به عبارت دیگر، طبق یک دستورالعمل مدیریت ریسک، اغلب قراردادهای تجاری بهطور سنّتی در مراجع حلاختلافی طرح میشوند که تحت حقوق عرفیِ منعطفترِ آنگلوساکسون باشد (لندن، نیویورک، هنگکنگ)؛ چراکه این دادگاهها با در نظرگرفتن همۀ جوانب و متناسب با قراردادها حکم صادر میکنند. این مطلب البته برای محصولات مالیای که لازم است ریسک قانونی متوجهِ فرد حداقل باشد نیز صادق است؛ ازجمله ابزارهای مشتقۀ پیچیده.
گذشته از این، بیاعتمادیِ محض هم دخلی به لیبرترینیسم ندارد.
- مغالطۀ سرپناه امن 1 (مصونیت از ریسک پیشامدهایِ غیرمنتظره و نادر): تجربۀ مارس 2020، در خلال وحشتی که در پیِ همهگیری بازار را فوراً فراگرفته بود، یعنی هنگامی که بیتکوین پیشاپیشِ بازار سهام فروریخت و متعاقباً با تزریقِ انبوهِ نقدینگی احیا شد، بهتنهایی گواهی میدهد که بیتکوین اصلاً نمیتواند پوششی در برابر ریسک سیستمی باشد. علاوهبراین، گویا واکنش بیتکوین به نقدینگی، درست مانند سایرِ داراییهایِ حبابی است.
همچنین مشخص نیست که اگر اینترنت کلاً یا حتی منطقهای قطع شود چه اتفاقی خواهد افتاد؛ خصوصاً اگر چنین اتفاقی حین یک فروپاشی مالی رخ بدهد.
- مغالطۀ سرپناه امن 2 (محافظت در برابر رژیمهای مستبد): شمار زیادی از افراد پارانوئیدِ ضددولتی و همچنین کسانی که با سوءظن به نهادها مینگرند، بیتکوین را بهعنوان یک سرپناه امن تبلیغ میکنند ــ همچنین فراخوان فراگیری به راه افتاده که میکوشد افراد را با یک مغالطه بفریبد و عنوان میکند که این توکن الکترونیکیِ بیثبات که تازه تنظیماتش هم عمومی است، ابزار مناسبی برای اختفای گنجیههایتان بهشمار میآید!
بیتکوین فینفسه برای همه قابلِ رؤیت است. باور به اینکه کسی میتواند داراییهایش را با یک بلاکچین عمومی از چشم دولت پنهان کند ــ آنهم بلاکچینی که میتوان بهراحتی در مقاصد نهایی سهجانبهاش کرد و نهتنها از سوی افبیآی، بلکه حتی توسط عوامالناس هم قابل رصد است ــ صرفاً نشانۀ فقدان شمِّ مالی و شعور آماری است ــ شاید حتی حاکی از نبودِ ذرهای عقل سلیم باشد. برای مثال، یکی از متخصصان مؤسسۀ ولفرم ریسرچ موفق شد بهروشِ آماری یک باجدهیِ «پنهان» را کشف و افشا کند. این باج در 8 می 2021 و از سوی خط لولۀ کولونیال پرداخت شده بود. دیری نگذشت که افبیآی توانست وجوه پرداختی را بازگرداند.
میتوان با اطمینان گفت که ساختارها و توان محاسباتیِ دولتی همچنان قویتر از ساختار و توان محاسباتیِ عواملِ توزیعشدهای خواهد بود که بهرغم نداشتن اعتماد به یکدیگر، باز هم خامِ حقهبازیهای ساده و ابتدایی میشوند.
در جهان سایبری، میان افرادی ارتباط شکل میگیرد که در زندگی واقعی هرگز همدیگر را ندیدهاند؛ بارها ثابت شده که عوامل حکومت میتوانند بهراحتیِ آبخوردن نفوذ کنند. مافیا، برای مقابله با نفوذ دولت، «حلقۀ خودیها» را تنها از میان افراد سیسیلیتبار انتخاب میکرد. هرگز نمیتوانیم از حدومرزِ نظارت دولت و تواناییهای واقعیاش سردربیاوریم.
شعارِ «با بیتکوین از استبداد حکومت خلاص شو» شبیه تبلیغات سیگار در دهۀ 1960 است که از فواید سیگار برای سلامتی دم میزد.
- مغالطۀ مسئلۀ کارگزارـکارفرما: ممکن است تصور شود که بیتکوین، بهخاطر توزیعشدگیاش، دموکراتیک است و میتواند تعارض منافعِ کارفرما با کارگزار را حل کند؛ مشکلی که میان کارمندان دولت و بانکداران رایج است. اما شوربختانه خود مشکل وخیمتری به بار آورده است: تمرکز و تجمعی از خودیها و محارم که دست به احتکارِ چیزی [به نام بیتکوین] زدهاند که فکر میکردند روزی به ارزی جهانی تبدیل خواهد شد، و به همین دلیل بعدها دیگران مجبورند برای داشتنش دستبهدامنِ همین خودیها شوند. ثروت این افراد رویهمرفته به تریلیونها دلار خواهد رسید و بسیاری از «دارندگانِ» [بیتکوین] در آینده میلیاردر خواهند شد ــ این را مقایسه کنید با «کارمندان فاسدِ دولتی» پشتِ ارز فیات که در بهترین حالت کمتر از طبقۀ متوسط درآمد دارند. چنین وضعیتی حاکی از انتقال ثروت به کارتل محتکران اولیۀ بیتکوین است.
نتیجهگیری
ما ویژگیهای بلاکچین را بهاجمال و خصوصیات بیتکوین را بهتفصیل شرح دادیم. بهسختی میتوانیم داراییهایی در تاریخ مالی بیابیم که به اندازۀ بیتکوین بیثبات و متلاطم باشند.
استدلال رایج و متداول این است که «بیتکوین نقایص خودش را دارد، اما در حال دستیابی به یک تکنولوژی فوقالعاده هستیم؛ با بلاکچین معجزه خواهیم کرد». خیر، گواهی در دست نداریم که نشان دهد در حال دستیابی به یک تکنولوژی فوقالعاده هستیم ــ مگر آنکه منظورمان از «تکنولوژی عالی» تکنولوژیِ «مفید» نباشد. با تمام جار و جنجالهایی که به پا کرده، ما هنوز، یعنی تا زمان نوشتن این مقاله، نتوانستهایم کار خاصی با بلاکچین انجام دهیم.
بحث خود را با نقل لطیفهای سوری پایان میدهم: فروشندهای دو دسته خیار کاملاً یکسان را به دو قیمت مختلف میفروخت. تاجری از او پرسید: «چرا این قیمتش دو برابر آن یکی است؟». فروشنده پاسخ داد: «خیاری که گرانتر است بر پشتِ قاطرِ چابُکتری بار شده است».
یک تکنولوژی را باید براساس میزان تواناییاش در حلکردن مسائلِ جاری قضاوت کنیم، نه براساس جاذبههای فنی.
[1] Nassim Nicholas Taleb
[2] . نومریر (Numeraire) واژای فرانسوی است بهمعنای پول قانونی یا ارز که در اقتصاد به اصطلاح تبدیل شده است. نومریر در معنای اصطلاحی خود معمولاً به کالای واحدی گفته میشود که معیار ارزش باشد و بتواند سایر کالاها را ارزشگذاری کرد.
[3] Von Neumann
[4] Hash Function
[5] Bijective
[6] Collision
[7] Peer-to-peer
[8] وایت پیپر (White paper): گزارشی است جامع که به شرح عملکرد و منافع کاربردی یک طرح یا پروژه میپردازد.
[9] Merkle tree
[10] Proof of Work
[11] Byzantine general problem
[12] The bitcoin transactional currency (BTC)
[13] . رقّت سود معکوس (Reverse Dilution): اصلاحی است در بازارهای مالی که به بازگشت سهام محدود از طریق بازخرید سهامِ فروشنرفته اطلاق میشود و با انجام این عمل درصد سهام سهامدارن افزایش مییابد.
[14] Bretton Woods Agreement