بیت کوین و خرافه زدایی از سرمایه داری

سهراب جعفری
بیت کوین و خرافه زدایی از سرمایه داری

سرمایه‌داری گوشت قربانی مشکلات اقتصادی شده؛ این یک کژفهمی تمام عیار از رابطه سرمایه داری با دموکراسی است.

این مطلب ترجمه‌ای از بیتکوین مگزین است که می‌توانید مطلب اصلی را در این لینک مطالعه کنید.

نیل هاو (Neill Howe) و ویلیام اشتراوس ( William Strauss) به پدیده‌ای چرخه‌ای در تاریخ معتقد هستند که به آن چرخش چهارم می‌گویند. فرض اساسی این نظریه از این قرار است که ناآرامی‌های داخلی و جنگ‌های بزرگ، چرخه‌ای هستند و تقریبا هر چهار نسل یکبار رخ می‌دهند. این روند به این خاطر رخ می‌دهد که وقتی به نسل چهارم پس از جنگ می‌رسیم، جامعه در وضعیتی به سر می‌برد که خواهان تغییر است و ایضا جنایات و مصیبت‌های جنگ قبلی را از یاد برده است، بنابراین در نهایت خطاهای چهار نسل پیش از خود را تکرار می‌کند.

آنطور که گفته شده، ما در چرخش چهارم هستیم یعنی در واپسین مقطع از چرخه فعلی پیش از آنکه دگرگون شود. ویژگی منحصر به فرد چرخش چهارم این است که به لحاظ تاریخی دوران ویرانگری است و غالبا صحنه‌ای برای جنگ‌ها و انقلاب‌ها می‌شود. پس بر اساس این نظریه جای تعجب ندارد که ما اکنون شاهد ناآرامی اجتماعی باشیم. برای درک اینکه مردم خواهان تغییر هستند، نیازی نیست که رسانه‌های اجتماعی یا اخبار را مرور کنیم، شاهدیم که مردم راجع به این مشکلات در جامعه صحبت می‌کنند : نابرابری ثروت، افزایش قیمت مسکن، افزایش هزینه‌های زندگی، سرمایه گذاری نادرست سیستماتیک و انحصارگرایی مفرط.

با این حال، درک ریشه اصلی مشکلاتی که با آنها دست به گریبان هستیم بسیار دشوار است. نسل Y احساس انزوا دارد زیرا اولین نسلی در تاریخ است که احساس می‌کند از والدین خود فقیرتر است. طبقه متوسط با نجومی شدن قیمت دارایی‌ها دارد به آرامی محو می‌شود. این ناآرامی‌ها باعث شده که مردم عقاید خود را ابراز کنند و به دنبال راه گریز از این آشفته بازار باشند. می‌گویند بیشترین تقصیر بر گردن سرمایه داری و فقدان دولت‌مداری است. و از این رو مردم در سالهای اخیر برای ترویج آزادی و برابری در جامعه به سمت نظام‌هایی مانند کمونیسم یا سوسیالیسم سوق پیدا کردند. ( 40 درصد از آمریکایی‌ها نظرشان نسبت به سوسیالیسم مطلوب است، در حالی که این رقم در سال 2019، 36 درصد بوده است). اما، پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا تغییر رژیم بهترین راهکار است؟ و آیا واقعا سرمایه داری مقصر این وضعیت است؟

پیش از اینکه به این پرسش پاسخ دهیم، اجازه دهید به نظام‌های اقتصادی مختلف نگاهی بیاندازیم:

  • سرمایه‌داری: نظام اقتصادی و سیاسی که در آن تجارت و صنعت کشور برای سودآوری به دست مالکان خصوصی است نه دولت.
  • دموکراسی: نظام حکمرانی که دولت آن از طریق کل جمعیت یا همه واجدین شرایط، عمدتا توسط نمایندگان پارلمان، انتخاب می‌شود.
  • سوسیالیسم: نظریه اقتصادی و سیاسی که می‌گوید جامعه به عنوان کل باید بر ابزار تولید، توزیع و مبادله تملک یابد و بر آن نظارت کند.
  • کمونیسم: نظریه‌ای سیاسی برگرفته از مارکس که مدافع نزاع طبقاتی است و به جامعه‌ای منتهی می‌شود که در آن تمام دارایی‌ها تحت مالکیت عمومی است و هر فرد بر اساس توانایی و نیازهای خود کار می‌کند و حقوق می‌گیرد.

 در بدو امر خیلی راحت می‌توان نتیجه گرفت که سرمایه‌داری در مقایسه با کمونیسم، سوسیالیسم، و دموکراسی ناقص‌تر است زیرا از قرار معلوم تمام تمرکزش بر سود و سرمایه گذاری خصوصی است. اما برخلاف آن، کمونیسم، سوسیالیسم و دموکراسی ظاهرا برای مردم، آزادی و برابری ارزش قائل هستند. با این حال اگر دموکراسی را از این معادله حذف کنیم ، چیزی که از تاریخ دستگیرمان می‌شود این است که کمونیسم و سوسیالیسم به آزادی و برابری تظاهر می‌کنند و نزد اینها توجه به مردم دروغی بیش نیست. در پایین چند مثال تاریخی آورده سده:

 –  مائو تسه تونگ، چین، 1976-1943 (سوسیالیسم): 70،000،000 نفر بر اثر قتل عام و سیاست‌های دولت مردند (بزرگترین تعداد مرگ و میر در تاریخ)

–  جوزف استالین، اتحاد جماهیر شوروی، 1952–1922 (کمونیسم): 2800000 نفر در اثر نسل کشی جنگ و قحطی جان باختند (دومین مرگ و میر بزرگ در تاریخ)

 –  آدولف هیتلر، آلمان، 1945-1933 (سوسیالیسم): 12000000 نفر در اثر جنگ و نسل کشی جان باختند (سومین مرگ و میر بزرگ در تاریخ)

–  کیم جونگ ایل، کره شمالی، 2011-1993 (سوسیالیسم): 2،500،000 تا 3،500،000 (10-19٪ از جمعیت) در طول قحطی دهه 1990 جان خود را از دست دادند که بخشی از آن ناشی از سیاست‌های دولت بود.

–  پل پوت، کامبوج، 1979-1975 (کمونیسم): 1،700،000-1،900،000 (21-24٪ از جمعیت) بر اثر سیاست های دولت و قحطی جان باختند.

–  شورای اداری نظامی موقت اتیوپی (کمونیسم): 1987-1974: 1200000 نفر بر اثر قحطی جان باختند که بخشی از آن ناشی از سیاست های دولت بود.

به سرعت می‌توان پی‌برد که بسیاری از نسل کشی‌ها، قحطی‌ها و کشتارهای وسیع ناشی از نبردهای خونین رژیم‌های کمونیستی و سوسیالیستی بوده‌اند. آیا واقعا این نظام‌ها حیات اقتصادی شادتر و باکیفیتی داشته‌اند؟

به نمودار زیر نگاه کنید که بر اساس شاخص شادی مرتب شده است. می‌توان مشاهده کرد که میان دموکراسی، شادی، آزادی، کیفیت زندگی و قدرت خرید ارز همبستگی وجود دارد.

بیت کوین و خرافه زدایی از سرمایه داری

چرا سوسیالیسم و کمونیسم محکوم به شکست هستند؟

عرضه و تقاضا:  یکی از معظلات مهم کمونیسم و سوسیالیسم این است که آنها با ایجاد اقتصادی که به طور مرکزی طراحی شده و هدفش ایجاد برابری است اثری سوء بر نیروی کار می‌گذارند و نیروهای طبیعی رقابت را از میان برمی‌دارند. این امر ناخواسته عرضه و تقاضا را مغشوش می‌کند و  فراموش می‌شود که ما با عرضه و تقاضا بینش اقتصادی ارزشمندی به دست می‌آوریم که اجازه می‌دهد اقتصاد ما خطاهای خود را اصلاح کند، در مسیر رشد قرار گیرد و نواوری داشته باشد.

دانش ناکافی و تمرکز قدرت: در نظام‌های کمونیستی و سوسیالیستی، جامعه به دانش و تجربه یک فرد یا گروهی از افراد متکی است. برنامه ریزان مرکزی به خیال خود می‌دانند کشور برای پیشرفت چه چیزی نیاز دارد. خطایی که در این باور وجود دارد این است که انسان‌ها تمایلات طبیعی بسیاری دارند، مانند نیاز به حفظ قدرت، ثروت و امنیت برای خود، فرزندان و نزدیکانشان. پیامد این گرایش‌های طبیعی این است که هر دو نظام کمونیستی و سوسیالیستی را مستعد حکومتی استبدادی و توتالیترمی‌کند. هنگامی که برنامه ریزان مرکزی قدرت را در دست می‌گیرند دیگر به سادگی از آن دست نمی‌کشند. سراخر، این امر منجر به بدترین نابرابری‌ها، نقض حقوق بشر و ناآرامی‌های اجتماعی در تاریخ می‌شود. به جای تمرکز قدرت، باید از خرد جمعی مردم بهره برد.

سرکوب نوآوری: کمونیسم بر این باور بنا شده که ما باید جامعه‌ای بی طبقه داشته باشیم. هرچند در ظاهر این باور گامی به جلو است، اما تنوعی که میان مردم وجود دارد مانع از تحقق چنین رویایی می‌شود. جامعه ما از افرادی خانواده دوست، کارافرین، علاقمند به ورزش و کسب و کار تشکیل یافته است و باید مجال بروز علایق آنها را فراهم کرد. چیزی که به مردم انگیزه می‌دهد این است که آنها می‌توانند از ثمره کار خود بهره‌مند شوند و این امر زمینه مناسبی برای شکوفایی خلاقیت و نوآوری ایجاد می‌کند. وقتی ما بصورت مرکزی برنامه ریزی می‌کنیم، حقوق مالکیت خصوصی را حذف می‌کنیم و مشاغل افراد را بر اساس مهارت‌ها و دانش آنها دیکته می‌کنیم، انگیزه‌ای باقی نمی‌ماند که افراد خارج از این چهارچوب به شیوه‌ای کارآفرینانه و نوآورانه فکر کنند.

علاوه بر این، نوآوری غالبا نه در دل قدرت‌های متمرکز بزرگ بلکه بیشتر در گوشه و کنار ظاهر می‌شود. از طریق جریان آزاد اطلاعات است که خلاقیت و نوآوری رشد می‌کند. وقتی رقابت را محدود و مردم را ساکت می‌کنیم سراخر کارمان به سرکوب شدید نوآوری و خلاقیت می‌کشد. چون با این کار مانع از این می‌شویم که داده‌های واقعی به دست کسانی برسد که می‌توانند از این اطلاعات به طور معناداری استفاده کنند. بشریت باید مروج خلاقیت و نوآوری باشد زیرا از این راه است که ما مشکلات فقر، تغییرات آب و هوایی، آلودگی و دیگر موارد را حل خواهیم کرد.

به همین دلایل نظام‌های کمونیستی و سوسیالیستی در دراز مدت رو به فروپاشی می‌روند و دست به بدترین نوع از جنایات بشری می‌زنند. البته هیچ سیستم اقتصادی تماما معیوب نیست، محسناتی نیز می‌توانند داشته باشند که اگر اینطور نبود اصلا کسی به آنها تمایل پیدا نمی‌کرد. کمونیسم و سوسیالیسم روی کاغذ فواید بسیاری دارند زیرا هدف هر دو بالابردن امنیت و برابری است. سوسیالیسم بطورخاص باعث رشد نظام سلامت، آموزش و رفاه در جهان می‌شود. کمونیست هم اگر به درستی پیاده شود، این اطمینان را می‌دهد که بعد از اتمام مدرسه شغلی خواهید داشت و ناامنی غذایی را از بین می‌برد. هر سیستم اقتصادی نقاط قوت و ضعف خود را دارد. پس ما باید نکات مثبت و کارای هر سیستمی را بیان کنیم و در عین حال شهامت اقرار به ناکارامدی‌های هر سیستمی را داشته باشیم و با توجه به آنها برای تطبیق با شرایط مختلف تصمیم گیری کنیم.

در این میانه جایگاه دموکراسی و سرمایه داری کجاست؟

به سادگی می‌توان تمام مشکلاتی که با آنها دست به گریبان هستیم را به گردن سرمایه‌داری انداخت چون تمامی این مسائل حول محور نظام پولی می‌چرخد. ایا پول رانه اصلی نابرابری و انحصار سرمایه نیست؟ اما اگر منصف باشیم و عمیق بنگریم، سرمایه‌دارای گوشت قربانی چیزهایی شده است که دولت از تقبل و مسئولیت نسبت به آنها شانه خالی می‌کند. واقعیت این است که قربانیان سرمایه‌داری افرادی هستند که بخاطر افزایش کنترل، نظارت و حاکمیت دولت، سرمایه‌داری را از کف دادند. به عبارت دیگر کنترل بیش از حد دولت باعث تشدید این مشکلات شده است.

روایت غلط انداز

باور به این تلقی که مشکلات اجتماعی-اقتصادی ما از دولت نشات می‌گیرد در بدو امر دشوار به نظر می‌رسد. روایت غالب، همواره سرمایه داری را عامل فساد، طمع و انحصار در اقتصاد ما می‌داند. اما این روایت ما را به گمراهی می‌کشاند. این روایت به عموم مردم می‌قبولاند که مقصر مشکلاتی که با آن درگیر هستیم، سرمایه‌داری است.

چرا این روایت ضد سرمایه‌داری استیلا یافته است؟ دولت دوست ندارد دست از نظارت و کنترل بردارد. نیازی نیست زمان زیادی را صرف مطالعه کتاب‌های تاریخی بکنیم تا به این نتیجه برسیم که دولت‌ها شهوت نظارت و کنترل دارند و اگر نگوییم هرگز، اما به ندرت حاضر می‌شوند از آن دست بکشند. بنابراین سودی برای دولت ندارد که مشکلات اقتصادی را به گردن بگیرد. چون با این کار ایمان مردم به دولت را بیشتر از بین می‌برد. برای اینکه درکی بهتر از این مسئله داشته باشیم بیایید به مشکلات مختلفی که با آن درگیر هستیم نگاهی بیندازیم.

افزایش قیمت خانه و هزینه زندگی

بسیاری معتقدند که افزایش هزینه‌های زندگی بخاطر شرکت‌های بزرگی است که قیمت‌ها را افزایش می‌دهند و افزایش قیمت خانه‌ها بخاطر خریداران ملکی است که از منافع سرمایه‌داری بهره‌مند هستند. اما واقعیت این است که مشکلاتی از این دست مربوط به سیستم پولی ما است. مشکل اینجاست که دولت از طریق فدرال رزرو خزانه‌داری ایالات متحده  پول را کنترل می‌کند. این کار منافع زیادی برای دولت خواهد داشت، مثلا تعیین می‌کند چه کسی از ارز استفاده کند یا نکند، با تورم و سرکوب مالی مالیات پنهان بگیرد و با چاپ ارز بدون پشتوانه خودش را تامین مالی بکند. ما به وضوح شاهد چنین سواستفاده‌ای از سیستم پولی هستیم. آنها دیگر نیازی به این ندارند که به مالیات تکیه کنند بلکه بیشتر بدهی دولت خود را می‌خرند.

در نهایت، این روند دست دولت را باز می‌گذارد تا به نفع خود عمل کند و سرمایه را به جایی که فکر می‌کند ضروری است هدایت کند. که از قرار معلوم سرمایه را به سمت رشد و به ضرر اقتصاد می‌برد. دولت این کار را از طریق تورم عملی می‌کند، یعنی برای رونق بخشیدن به رشد تولید و هزینه و مصرف، نرخ بهره را سرکوب می‌کند و به اقتصاد سرمایه تزریق می‌کند. نتیجه فرعی این سیاست افزایش عرضه پول است که منجر به افزایش قیمت مصرف‌کننده، هزینه زندگی، قیمت مسکن و دارایی و نابرابری می‌شود.

انحصارها

انحصارها، به معنای عام، برای جامعه مضر نیستند. آنها زمانی زیان آور خواهند بود که برای حفظ موقعیت انحصاری خود رقبا را سرکوب کنند و رشد و نوآوری را خفه کنند. در بازار آزاد، انحصار جایگاه مطلوب خود را دارد زیرا ارزش به جامعه اضافه می‌کند. افراد خود انتخاب می‌کنند که محصولات و خدمات آنها را بخرند و این کار باعث رشد و توسعه می‌شود. هنگامی که آنها ارزشی به بازار وارد نمی‌کنند یا محصولی بهتر به بازار وارد می‌شود، طبیعتا فناوری و خدمات جدیدتری جایگزین این انحصارها خواهد شد.

متاسفانه سیستم فعلی ما اینطور نیست. با توجه به فضای لابی گری در میان اکثر کشورهای دموکراتیک، انحصارها این توانایی را دارند که مبالغ هنگفتی را به سیاستمداران و صاحبان قدرت رشوه دهند تا مقررات را به نفع خود تغییر دهند. این مقررات‌گذاری با افزایش موانع ورود و در نتیجه کاهش رقابت به انحصارها مدد می‌رساند. انحصارگری زیان‌آور محصول سرمایه‌داری نیست بلکه محصول دخالت و کنترل بیش از حد دولت و همچنین نفوذ شرکت‌‌های بزرگ بر مقررات‌گذاری است.

سرمایه گذاری نامناسب

از آنجاییکه مردم در مواقع بحرانی از دخالت فدرال رزرو استقبال می‌کنند، ما شاهد رشد استقراض افراطی و سفته‌بازی هستیم. این استقراض افراطی دو پیامد منفی دارد:

  1. استقراض افراطی باعث ایجاد سرمایه مازاد در سیستم می‌شود، این سرمایه به سمت سرمایه‌گذاری‌های نامناسب با ریسک بالا می‌رود که باعث شکنندگی بیشتر در اقتصادمان می‌شود. هرچند اتفاق خطرناکی به نظر نمی‌رسد اما باعث نوسانات زیاد و مشکلات سیستماتیکی می‌شود.
  2.  شرکت ناکارامد، شرکتی است که قادر به حمایت مالی از خود نیست. این امر نشانگر این است که محصول یا خدمات آن شرکت تقاضای کافی ندارد یا اینکه آن کسب و کار از نظر مالی غیرمسئول بوده یا نمی‌تواند به تعهداتش عمل کند. بنابراین، این کسب و کار باید یا بازسازی یا منحل شود. ولی فدرال رزرو با حمایت خود از این اقتصاد و آسان و ارزان کردن دسترسی به سرمایه، تعداد این شرکت‌های ناکارامد را در اقتصاد افزایش می‌دهد. ما باید بجای حمایت از شرکت‌های ناکارامد، اجازه دهیم چرخه زندگی طبیعی به پیش برود. وقتی یک کسب و کار جدید مجبور می‌شود با تعداد رو به رشدی از شرکت‌های ناکارامد رقابت کند، موفقیت و رونق آن کسب و کار با دشواری‌های زیادی مواجه خواهد شد. از جولای 2020، 19 درصد از شرکت‌های فهرست شده در ایالات متحده، شرکت‌های ناکارامد هستند و این تعداد رو به افزایش است.

حالا دیگر باید فهمیده باشید که مشکلات اقتصاد ما ناشی از سرمایه‌داری نیست بلکه برعکس نتیجه فرعی مداخله و کنترل دولت در اقتصاد است.

چه چیزی باید تغییر کند؟

هیچ نظام اقتصادی کامل نیست. بنابراین خوب است که وقت‌مان را تلف تجزیه و تحلیل این مسئله نکنیم که بهترین نظام اقتصادی کدام است. به جای این کار باید روی آنچه در دست داریم و تحت کنترل‌مان است تمرکز کنیم تا اقتصادی بسازیم که مردمش را در الویت قرار می‌دهد و همچنین مروج و مشوق نوآوری و خلاقیت است. برای انجام این کار، ابتدا باید به آنچه در نظام نیمه دموکراتیک و نیمه سرمایه‌داری فعلی‌مان وجود دارد، نگاهی بیاندازیم:

نظام پولی: همانطور که روشن شد، ما باید بخاطر کاهش تمرکز قدرت، پیامدهای جانبی منفی تورم و سرمایه گذاری نادرست نظام پولی را از دولت جدا کنیم. با انجام این کار قدرت کنترلی دولت از بین می‌رود و این اطمینان حاصل می‌شود که آنها بر طبق منافع مردم عمل خواهند کرد. اگر دولت به نفع مردم عمل نکند، مالیاتی دریافت نخواهد کرد و قادر به تامین مالی خود نخواهد بود. بعلاوه دراوردن نظام پولی از چنگال دولت اجازه می‌دهد که یک نظام پولی منتخب مردم ظهور یابد، نظامی که توسط صاحبان قدرت فاسد نشده و باعث می‌شود که وضعیت ضدتورمی راستینی در جهان ظهور کند. همانطور که آرون سگال به طور موجز بیان کرده است: «کاهش تورم معیار موفقیت در خلق ارزش اقتصادی است، زیرا نوآوری اغلب با قیمت‌های پایین پدید می‌آید.»

شفافیت: ملت‌ها وقتی بر اثر کودتا یا انقلاب شکست می‌خورند که به دولت‌شان اعتمادی نداشته باشند. سریع‌ترین راه برای برای شکست اعتماد در یک ملت، حذف شفافیت است. یکی از ایرادات اساسی که با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، عدم شفافیت است. اگر شفافیت را در سیستم‌ اقتصادی‌مان بالا ببریم، می‌توانیم اعتماد را در میان مردم و دولت بازسازی کنیم. این امر اقتصاد را به پیش می‌راند بی آنکه انرژی‌مان صرف نزاع میان خودمان شود.

راه حل احتمالی

خیلی سخت می‌توان دموکراسی و سرمایه‌داری را از هم جدا کرد، زیرا آنها در طول تاریخ به هم تنیده شدند. شاید بتوان گفت که ما هرگز اقتصادی مبتنی بر سرمایه‌داری واقعی در تاریخ ندیده‌ایم. این امر تشخیص منافعی که دموکراسی آورده را دشوار می‌کند و همچنین مزایایی که سرمایه‌داری آنها را پدید اورده است، زیرا آنها همواره به هم پیوند خورده اند. به هرحال، اگر می‌خواهیم نوآوری، بهره‌وری، رشد پایدار و آزادی رو به پیشرفت باشد، به سودمان خواهد بود که اقتصادی را انتخاب کنیم و سعی کنیم از منافع نظام‌های گوناگون بهره ببریم.

رفاه، نظام سلامت و آموزش سوسیالیستی

ما در دنیای نابرابری زندگی می‌کنیم. از یک سو افرادی از همان ابتدا در یک خانواده محروم بدنیا می‌آیند و از سویی دیگر حوادث غیرقابل پیش بینی وجود دارد که زندگی ما را تحث تاثیر قرار می‌دهد. چه در سطح پولی، سلامت یا آموزشی فرقی ندارد، این یک واقعیت است. بنابراین ما باید به منابعی دسترسی داشته باشیم که به ما امکان درک بخشی از جامعه را بدهد و کمک‌های لازم را برای رشد و شکوفایی به آنها بکنیم. با در نظر گرفتن این موضوع، بهترین گزینه اتخاذ سیستم رفاهی، مراقبت‌های بهداشتی و آموزش سوسیالیستی است که مطمئن‌مان سازد همه به این امکانات رفاهی اصلی دسترسی دارند.

تصمیم گیری غیرمتمرکز دموکراتیک

برای حصول اطمینان از اینکه عموم مردم در تصمیات سیاسی مشارکت دارند، دموکراسی امری ضروری است. با این حال، ما باید مطمئن شویم که این امر منجر به تمرکز قدرت و عدم شفافیت نمی‌شود. ما باید برای ارتقای شفافیت و استفاده از خرد جمعی روی تمرکززدایی و پراکندگی قدرت دولت متمرکز تا سطوح پایین ایالتی، شهری و فردی تمرکز کنیم. با این کار خاطر جمع می‌شویم که افراد بیشتری در مورد نحوه اداره کشور ما و رعایت مقررات نظر خواهند داد.

بازار آزاد سرمایه داری

 بازار آزاد سرمایه‌داری منبع باورنکردنی خلاقیت و نوآوری است. این نهاد به کسانی که خود را به آب و اتش می‌زنند و ایده‌های خود را عملی می‌سازند پاداش می‌دهد. علاوه بر این، بازار آزاد باعث تقویت عرضه و تقاضای طبیعی می‌شود و این امکان را فراهم می‌کند داده‌های اقتصادی را استخراج کنیم، خطاها را تصحیح کنیم و به عنوان یک ملت پا در مسیر رشد قرار دهیم.

بیت کوین

در این میان بیت کوین چه نقشی می‌تواند ایفا کند؟ بیت کوین با عرضه ارزی غیرمتمرکز پلی میان دموکراسی و سرمایه‌داری بازار آزاد می‌زند که مولفه‌های آن از این قرار است:

بدون نیاز به مجوز: همه می‌توانند از بیت کوین استفاده کنند، هیچ نگهبانی وجود ندارد که تصمیم بگیرد چه کسی می‌تواند و چه کسی نمی‌تواند از آن استفاده کند.

منبع باز: بیت کوین از کد متن‌باز استفاده می‌کند و به هر کسی امکان خواندن، پیشنهاد اصلاح، کپی یا اشتراک‌گذاری را می‌دهد.

نام مستعار: از آنجایی که برای استفاده از بیت کوین نیازی به احراز هویت نیست، حریم خصوصی افراد حفظ می‌شود.

قابلیت معاوضه: همه کوین‌ها ارزشی برابر دارند و باید به یک اندازه قابل خرج باشند.

تغییرناپذیری: بلاک‌های تاییدشده وتراکنش‌ها قطعی و غیرقابل تغییر هستند، بنابراین در آینده کسی نمی‌تواند آن را تغییر دهد.

عرضه ثابت: بیت کوین با عرضه ثابت 21 میلیون کوینی خود اثبات می‌کند که بهترین ذخیره ارزش است چون بخاطر افزایش عرضه از ارزش آن کاسته نمی‌شود. این امر برای ارائه داده عرضه و تقاضا حقیقی بسیار مهم است.

بیت کوین این توانایی را دارد که سیستم پولی را از چنگال دولت خارج کند و امکان مدیریت یک بازار آزاد سرمایه‌داری را برای ما فراهم می‌کند. بیت کوین ما را قادر می‌کند به اطلاعات دقیق عرضه و تقاضا دسترسی داشته باشیم و امکان رشد، نوآوری و تصحیح خطا را به اقتصاد می‌دهد. بیت کوین همچنین باعث امنیت خاطر عموم مردم می‌شود، چون آنها خاطر جمع می‌شوند که پس اندازهایی که به سختی جمع کردند قربانی تورم نخواهد شد.

علاوه بر این، بیت کوین مثالی عالی از تمرکززدایی است. اگر بتوانیم از الگوی غیر متمرکز بیت کوین تبعیت کنیم، می‌تواینم شفافیت را در اقتصاد خود به میزان زیادی افزایش دهیم. دو حوزه زیر می‌توانند بیشترین بهره را از این تمرکززدایی ببرند:

دولت: با اجرای یک بلاک چین غیرمتمرکز در داخل دولت، می‌توانیم شفافیت را افزایش دهیم و دست افراد سودجو را قطع کنیم. علاوه بر این، با ترویج شفافیت غیرمتمرکز همه می‌توانند به داده‌های اجماع تغییرناپذیر و حقیقی، تصمیم‌گیری و داده‌های اقتصادی دسترسی داشته باشند. به این ترتیب افراد و دولت بهتر می‌توانند از این اطلاعات برای نوآوری و پیشرفت استفاده کنند.

سازمان‌های غیرمتمرکز خودمختار (DAOs): سرمایه‌داری بازار آزاد درست مانند سایر نظام‌های اقتصادی، پتانسیل بازیگران بد را دارد. ما با استفاده از فناوری بلاک چین می‌توانیم نسل بعدی سازمان‌ها را با الگوگیری از چهارچوب DAO  بر اساس کد منبع باز بسازیم. علاوه بر این، بدون یک ساختار مدیریتی یا هییت مدیره معمولی ما قادر به راه اندازی سازمان‌های غیرمتمرکز هستیم. این امر به سرمایه گذران حق اظهار نظر می‌دهد و اهداف و انگیزه‌های سازمان را شفاف می‌کند.

نتیجه گیری  

اکنون باید روشن شده باشد که بسیاری از دلایلی که افراد را جذب کمونیسم و سوسیالیسم می‌کند نه ناکارامدی سرمایه‌داری بلکه افزایش دولت مداری، نظارت و کنترل است. با نگاهی به تاریخ درمی‌یابیم که اگر ما این موارد را بپذیریم با نتایج زیان آور آن مواجه خواهیم شد. تحکیم و متمرکز کردن قدرت راه اشتباهی بوده که تاریک‌ترین روزهای بشر را رقم زده است.

در عوض، ما باید گامی به عقب برداریم و به سرمایه‌داری و دیگر نظام‌های اقتصادی از منظری کل‌نگرانه بنگریم. بیایید نظام سلامت، آموزش و رفاه را از سوسیالیسم بگیریم، در تصمیم‌گیری، دموکراتیک عمل کنیم و به مردم قدرت بیشتری بدهیم تا مسیر سرمایه‌داری بازار آزاد هموار شود. با انجام این کار شاید بتوانیم بسیاری از مشکلاتی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم را، حل کنیم.

در نهایت، به جای گرفتن انگشت اتهام به سمت سرمایه‌داری، باید به مردم بیاموزیم که سرمایه‌داری با افزایش نوآوری، مالکیت خصوصی، حریم خصوصی و حقوق بشر چه منافعی برای اقتصادمان به ارمغان آورده است. علاوه بر این، ما باید فناوری جدیدی مثل بیت کوین را در اقتصادِ همواره در حال تحول‌مان وارد کنیم.

بشریت در نقطه عطفی قرار گرفته است که در آن بسیاری از فناوری‌ها و شیوه‌های ناکارامد قدیمی را کنار می‌گذارد و فضا را برای عصر جدید باز می‌کند. با در نظر گرفتن این موضوع، ما باید روی چیزی که مهم است تمرکز کنیم. بیایید بجای اینکه انرژی‌مان را با پرخاشگری و انتقاد به یکدیگر هدر بدهیم، دور هم جمع شویم و اقتصادی بسازیم که در آن فردای روشن‌مان پدیدار باشد. به قول توماس جفرسون «من آینده سعادتمندی را برای مردم آمریکا پیش بینی می‌کنم اگر مردم بتوانند جلوی دولت را بگیرند که به بهانه مراقبت از آنها زحمت‌شان را هدر ندهد.»


فهرست مطالب

بروکر های پیشنهادی


صرافی های پیشنهادی

آخرین مطالب مجله

مشاهده همه

نظرات کاربران

فیلترها پاک کردن همه
جدید ترین
قدیمی ترین جدید ترین محبوب ترین پربحث ترین
0 نظر